راز موفقیت

رازهای موفقیت را با ما بیابید

راز موفقیت

رازهای موفقیت را با ما بیابید

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با موضوع «شرکت های ایرانی» ثبت شده است

فاطمه دانشور یکی از کارآفرینان موفقی است که ۳۵سال سن دارد و از ۲۷ سالگی وارد حوزه کسب‌وکار شده است. او مدیر‌عامل شرکت سپهر آسیاست که در عرصه واردات و صادرات سنگ آهن فعالیت می‌کند. همچنین مدیر‌عامل موسسه خیریه مهرآفرین هم است. او در خانواده‌ای به دنیا آمده که مادربزرگش تمام اشعار شاهنامه را حفظ بوده و برای آنها به صورت قصه تعریف می‌کرده و داستان‌های خود را به اینکه ذات یزدان (خدا) در موفقیت رستم و سهراب و... نقش داشته است به پایان می‌برده. 

خانم دانشور می‌گوید: این نوع تربیت باعث شد تا همیشه سایه خود خدا را بر سر خود احساس کنم و بتوانم بر مشکلات غلبه کنم. دانشور از فراز و نشیب‌های زندگی تا رسیدن به موفقیت برای ما صحبت می‌کند که ماحصل آن را می‌خوانید:

چی شد که جرقه کارآفرینی در ذهن شما زده شد؟
من چند سال است که متوجه شدم کارآفرین هستم. اصلا به این فکر نبودم که کارآفرین شوم. چون می‌خواستم به اهداف خود برسم پول نیاز  داشتم. زمانی‌که من  به طور جدی شروع به کار کردم هیچ پولی نداشتم ولی با ارتباط‌های موثر و سالم خود توانستم در شرایطی که فقط ۶۰۰ هزار تومان پس‌انداز داشتم بتوانم با همین فن ارتباط موثر در یک پروژه 7میلیارد تومانی وارد شوم. 

چگونه توانستید با این پول کم گام به این بزرگی بردارید؟
زمانی که لیسانس خود را در رشته مدیریت خدمات بهداشتی گرفتم بلافاصله در مقطع فوق لیسانس در رشته مدیریت بازرگانی وارد شدم. خیلی زود متوجه شدم که تفاوت زیادی میان مدرک لیسانس و فوق لیسانس وجود ندارد و باید وارد حوزه کسب‌وکار شوم. برخلاف رشته‌ای که خوانده بودم توسط یکی از دوستانم در شرکت ایران‌خودرو مشغول به کار شدم. 
چند سالی که در ایران‌خودرو کار کردم شرایط و انضباطی که در آنجا حاکم بود من را فولاد آبدیده کرد تا اینکه دیگر کار در آن جا من را راضی نکرد. 
برخلاف صحبت‌های دوستانم که می‌گفتند من نباید از آنجا بیرون بیایم از کارم استعفا دادم. در این زمان بود که متوجه شدم جسارت دارم چون کار به آن خوبی را از دست داده بودم و در راهی قدم گذاشته بودم که اصلا از عاقبت آن با خبر نبودم. 
چون در طول چند سال کار خود ۲-۳ میلیون تومان جمع کرده بودم با یکی از دوستان خود وارد حوزه واردات و صادرات اسباب‌بازی شدم. متاسفانه تمام دارایی خود را در آنجا از دست دادم. برای بار دوم با وجود  اصلاح اشتباهاتم دوباره شکست خوردم. شرایط به گونه‌ای شده بود که من ۱۲طلبکار داشتم  که هر روز با من تماس می‌گرفتند و خانواده‌ام از این جریان خبر نداشتند. میان همه گرفتاری‌هایم یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت همسرم بنا به دلایلی نمی‌تواند با من راهی سفر حج شود  و تو با من بیا. با ۱۰۰ دلاری که برای خرید سوغاتی با خود برده بودم راهی این سفر شدم. این سفر باعث شد که خدا را نزدیک‌تر از همیشه به خود احساس کنم و روز آخری که قصد برگشت به تهران را داشتیم فهرستی را که ۴۰ خواسته و آرزوی خود را در آن نوشته بودم از خدا خواستم. از این همه خواسته خود در درگاه خداوند شرمنده شدم و همان جا از او خواستم تا مشکلاتم حل شود و به ازای آن یک چهارم از درآمد خود را صرف امور خیریه کنم. این شد که هسته اولیه موسسه مهرآفرین شکل گرفت. 

زمانی که به تهران آمدید با طلبکاران خود چه کار کردید؟
بعد از دو هفته که وارد تهران شدم. نزد یکی از طلبکارانم که به ظاهر فرد خشنی بود رفتم و در کمال ناباوری مشاهده کردم که او نه تنها از من پولی نخواست بلکه تمام چک‌هایم را پس داد. در کنار این کارش کلید یک شرکت مبله شده را داد و گفت هر وقت توانستی پول درآوری قرض خود را بده. 
چون پولی نداشتم نزد یکی از آشنایانم که صندوق قرض‌الحسنه داشت رفتم. تمام اهداف خود را برای او گفتم و در آنجا  با همسرم که او هم در کار خود شکست خورده بود آشنا شدم و ازدواج کردم. با کمک یکدیگر شرکتی را که الان نام آن شرکت بازرگانی سپهر آسیاست، تاسیس کردیم و تمام کالاها را در حوزه واردات و صادرات پوشش می‌دادیم. در میان سفارش‌هایی که به ما می‌شد چند بار سفارش خرید و فروش سنگ آهن داشتیم که آن را نادیده می‌گرفتیم. 

چرا آنرا در نظر نمی‌گرفتید؟
چون فکر می‌کردم که هیچ سودی در آن وجود ندارد. تا اینکه برای اولین بار برای گرفتن کارت بازرگانی خود با فردی که نمی‌توانست سنگ آهن خود را از کشور خارج کند آشنا شدم. 
با فن مذاکره‌ای که در من و همسرم وجود داشت توانستیم این فرد که یکی از افراد معتمد در بازار بود را قانع کنیم تا به صورت امانی یک بار 4 میلیارد تومانی را  بدون هیچ هزینه‌ای در اختیارمان قرار دهد.   همچنین حمل بار به بندر‌عباس را که یک میلیارد تومان هزینه نیاز داشت به صورت امانی حمل کردیم. کل روند کاریمان که به ۷میلیارد تومان نیاز داشت و باید حداقل نصف آنرا را در اختیار داشته باشیم فقط با 600 هزار تومان که آن هم هزینه رفت‌وآمد من بود انجام شد. بار به مقصد رسید و مشمول پاداش هم شدیم. به این ترتیب پول افرادی را که به صورت امانی بارشان را گرفته بودیم بازگرداندیم و از این کار سود سرشاری به من و همسرم رسید. 

با سرمایه‌ای که به‌دست آوردید چه کار کردید؟
عهدی را که با خدا بسته بودم انجام دادم و دفتری به اسم موسسه مهرآفرین تاسیس کردم و در آن کودکان کار خیابانی و بد سرپرست را تحت پوشش قرار دادم   در این موسسه بعد از بازتوانی برای آنها کار ایجاد می‌کنم  و آنها را راهی بازار کار می‌کنم. 
زمانی‌که که وارد این ماجرا شدم پدرم فوت کرد و سهم الارث وارثان را خریداری کردم و خانه پدری خود را به این ماجرا اختصاص دادم. در مناطق محروم شعبه زدم و همسرم در این راه خیلی به من کمک کرد. شعباتی را در بندرعباس، کرمان، سیرجان، خرم‌آباد، تبریز و مشهد زدیم. ماموریت خودم را در موسسه مهرآفرین به حمایت و توانمندسازی کودکان بد والدین یا
بد سرپرست و مادران آنها قرار دادم. 

شما علاوه بر مهرآفرین مدیرعامل شرکت سپهر آسیا هم هستید در این شرکت چه کار می‌کنید؟
کار ما در این شرکت تولید و فروش فرآورده‌های معدنی بود. در این فرایند ما معادنی را که خود کشف کرده بودیم یا معدن دارانی که نمی‌دانستند چه کنند را تحت پوشش قرار دادیم. همه  امکانات استخراج، فرآوری و نسب ماشین‌آلات و تجهیزات را  برای آنها انجام می‌دادیم. 

آیا شما خود را کارآفرین موفقی می‌دانید؟
من خودم را موفق می‌دانم ولی بهتر از این هم می‌توانم باشم. چون اهداف بلندتر از این هم دارم. همیشه گفته‌ام وقتی یک زن به قله موفقیتی که یک مرد می‌رسد دست پیدا کند جای تبریک دارد چون مرد با ایشالله و ماشاءالله به موفقیت رسیده ولی یک زن با اما و اگر. 

یک کارآفرین موفق چه معیارهایی باید داشته باشد؟
یک فرد کارآفرین باید پشتکار داشته باشد و خدمت به خلق را سرلوحه کار خود قرار دهد. همیشه مثبت‌اندیش باشد و از خطای زیردستان خود بگذرد. شکست‌ها را نتیجه بداند، مسوولیت کارها و خطاها را به عهده بگیرد. از زیر بار مسوولیت شانه خالی نکند. 
یک کارآفرین از کاه، کوه نمی‌سازد. مشکلات را خرد می‌کند و بعد آنها را حل می‌کند. قدرت ریسک‌پذیری کارآفرین بالاست. در تمامی این‌ها هدفگذاری صحیح و پشتکار لازمه کار است. آدم کارآفرین جاه‌طلب،   مغرور و قدرت طلب نیست بلکه متواضع و فروتن است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۳:۴۵
امین زندی

مصاحبه با موسس شرکت کاله، مردی که برند ساختن را به دنیا آموخت. 
61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی‌وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه‌ها درمان جراحت‌های حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب و‌جوش. 

پشتکار و جدیت دور اندیشانه
61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی‌وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه‌ها درمان جراحت‌های حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب و‌جوش. به کارش عشق می‌ورزد و اعتقاد دارد "این کشور نیازمند تولید و صنعت است. ما چند دانشگاه صنعتی داریم بدون اینکه صنعت داشته باشیم  و یا به آن اهمیت بدهیم. "

درگفته‌های او هزاران نکته است. ازشکست و تلخ کامی می‌گوید، از تدریس خصوصی و پرداخت دستمزد کارگران با درآمد تدریس. از عدم همراهی‌ها، نامرادی‌ها ومهم تر از همه بی‌اعتنایی خودش به ناهمواری‌های راه می‌گوید. 

 سلیمانی نمونه یک کارآفرین ایرانی است. فکر و ایده نو را در تولید به کار انداخته و به دنبال منابع مالی و تجهیز رفته، خطر را پذیرفته، جانانه تلاش کرده تا توانسته است موفقیت را در آغوش بگیرد. حال که اندکی گشایش ملی پیدا کرده، فرصتی را برای دیدن و کاویدن از دست نمی‌دهد. به این‌جا و آن‌جا می‌رود تا از روند‌های مشابه در کشورهایی که در این حوزه‌ها جلوترند خبر بگیرد. نمایشگاه‌های صنعت مربوطه را از دست نمی‌دهد. کتاب‌های مدیریتی می‌خواند. با مشاوران مدیریت نیز بیگانه نیست. از آموزه‌های مدیریت به خوبی استفاده می‌کند. مجموعه فراورده‌هایی که زیر نظر او تولید و پخش می‌شوند بسیار متنوع است طوری‌که گاه نگران می‌شویم آیا این همه تنوع گرفتاری‌زا نیست. با غلامعلی سلیمانی در پاییز 84 در دفتر کارش در خیابان آذربایجان گفت و گو کردیم. 

لطفا خودتان را معرفی کنید. 
غلامعلی سلیمانی متولد 25/3 / 1325 در شهرستان آمل. دوره دبستان و دبیرستان را درآمل گذراندم و بعد به تهران آمدم. دو سال پشت کنکور ماندم. پس از آن وارد دانشگاه ملی شدم و در رشته ریاضی تحصیل کردم. از سال دوم دانشگاه مشغول به کار شدم از همان سال هم شهریه دانشگاه را خودم پرداخت کردم. پدرم بابت این موضوع یک سال با من قهر کرد. از سال سوم و چهارم هم اولین کسی بودم که به دانشگاه ملی شهریه ندادم. خدا رحمت کند پروفسور پویان را که می‌گفت: چرا شهریه نمی‌دهی؟ گفتم: پول ندارم چه کار کنم، حاضر نیستم کار کنم و پول شهریه بدهم. با این همه پول نفت چه اثری دارد که من شهریه بپردازم یا نپردازم ؟گفت: سال قبل چه کار کردی؟ گفتم: سال قبل از بانک گرفتم. گفت: چرا الان نمی‌گیری؟ گفتم: صلاح نمی‌بینم، حالا من باید بمانم یا بروم؟ گفت: بمان. بعد گفتم: استاد شما ماهیانه سیصد تومان به دانشجویان پرداخت می‌کنید. امکان دارد به من هم این پول را بدهید؟ گفت: نمی‌دانم تو آمدی شهریه بپردازی یا شهریه بگیری؟ با این وجود پذیرفت ماهیانه آن سیصد تومان را به من نیز بپردازد. 

در دوران سربازی هم کار می‌کردم. یک روز می‌رفتم دانش‌سرا درس می‌دادم. بقیه روز‌ها هم تدریس خصوصی می‌کردم. همان روز‌ها شرکتی راه انداختیم و تلاش کردیم پروفورم بفروشیم. سفارت‌های مختلف می‌رفتیم و نشانی به دست می‌آوردیم. آن زمان پروفورم را بیش‌تر برای اقلامی می‌خواستند که در ساختمان به کار می‌رفت. 

از سال 50 تا 57 که به صورت جدی کار را شروع کردم، دو شرکت تاسیس کردم. یکی همان شرکت پروفورم و شرکت دیگری هم به نام مارکتینگ سرویس. اند. ریسرچ که با یک آمریکایی و یک هندی تاسیس کرده بودم. این شرکت درآمدی داشت و هزینه‌های شرکت دیگر را نیز جبران می‌کرد. و برای بقیه مخارج از بانک وام می‌گرفتیم. خلاصه انقلاب که شد آن دو از ایران رفتند. شرکت‌ها عملا سود آوری نداشتند. با تدریس خصوصی، هم امورخودم را می‌گذراندم و هم حقوق کارمندان را می‌دادم. 

سال 1356، در مکان فعلی شرکت کاله کارم را شروع کردم. این مکان مال خواهرم بود، می‌خواستند این جا را ماهی هفده تومان اجاره بدهند. به خواهرم گفتم این مکان را از شما ماهی بیست تومان اجاره می‌کنم. گفتند :مگر تو پول داری؟ چه طور می‌توانی این کرایه را بپردازی ؟ گفتم: نه، کار می‌کنم پول در می‌آورم و کرایه شما را می‌پردازم. 

بالاخره همین مکانی را که امروز می‌بینید از خواهرم اجاره کردم و از صفر شروع کردم. پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباس‌سازی گیلان آغاز کردم. قضیه از این قرار بود که آن زمان پودر سیر کیلویی 28 تومان بود و ما از چین پروفورم گرفته بودیم کیلویی هفت تومان. حتی هفت هزار تومان هم نداشتم که یک تن پودر سیر بیاورم و کار را راه بیندازم. شرکت گیلان قبول کرد پنج تن درخواست بدهد و ما پنج تن برایش آوردیم و به آن‌ها تحویل دادیم. بعد یک روز مدیر شرکت گیلان آمد و گفت الا و بلا باید با من کار کنی. گفتم: من خودم شرکت دارم. گفت: تو آدم پی‌گیر و سالمی هستی. حدود دوسال و نیم حداقل هفته‌ای دومرتبه به من زنگ زدی که یک تن یا پنج تن پودر سیر بفروشی. به خاطر این کار و پی‌گیری‌هایت حتما باید با من کار کنی. گفتم : من شرکت دارم. خودم کار می‌کنم دلیلی ندارد آن را ول کنم. البته وضعمان هم خوب نبود. گفت: نه، حتما باید با من کار کنید. در نهایت با آنها به توافق رسیدیم که با هم همین‌جا پنجاه پنجاه کار کنیم. قرار شد پخش گیلان را راه بیندازیم. در ضمن خرید موادشان را از خارج و داخل تامین کنم. قرار شد ماهی ده هزار تومان به من بدهند. دو سه ماهی که گذشت گفتند نمی‌خواهیم در پخش با شما شریک باشیم. 

مدت دو ماهی که آن جا بودم تولید کارخانه سه برابر شد. قبلا هر روز چهار تن تولید می‌کردند، اما ما چهار تن را به دوازده تن رساندیم. قبل از آن یک وانت جنس می آوردیم قرار بود یک هفته ای بفروشیم. حالا هر روز یک کامیون جنس می‌آمد و ما  می فروختیم. کارگرها را تشویق می کردم روز و شب کار کنند و دست مزدشان را هم خودم می دادم. آن طرف در پخش سود می بردم و روزی پنج تومان یا ده تومان به کارگرها می دادم و آن ها هم می ماندند و کار می‌کردند. میکائیلیان شریکی داشت که می گفت در این کارخانه یا جای این آدم است یا جای من. شما انتخاب کنید. این آقایی که این جوری کار می کند دو روز دیگر صاحب این کارخانه است. من نمی توانم این موضوع را تحمل کنم. در نهایت، من با آن ها حساب و کتاب کردم و از هم جدا شدیم. اما بعد از فوت میکائیلیان همسر ایشان دوباره سراغ من آمد و گفت، شما باید در تولید به ما کمک کنید و بدون این که شریکش متوجه شود من در تولید با ایشان پانزده در صد سهیم شدم و کار را شروع کردیم. ظرفیت کارخانه را همان دوازده تن حفظ کردم. چون وضع مالی ام خوب شده بود، آن ده هزار تومان را هم از آن ها نمی گرفتم. 

آن زمان آن ها یک سری دستگاه هایی داشتند که نصب نکرده بودند و همسر میکائیلیان با شریکش سر این موضوع اختلاف داشت. شریک میکائیلیان نمی خواست دستگاه ها نصب شود. همسر میکائیلیان به من گفت، چه کار کنیم. گفتم : کارخانه که حتما نباید در گیلان باشد. می توانیم در آمل کارخانه بزنیم. مجوز گرفتیم و من با یکی از دوستانم که تجربه کار در شرکت های پیچک، و یک و یک را داشت صحبت کردم و از او خواستم با ما کار کند. گفتم هر چه پیچک به تو می دهد من 25 در صد بیش تر می دهم بیا با من کار کن. 

در نهایت رضایت آن آقا را گرفتم، اما بعد خانمشان گفتند من آمل زندگی نمی کنم و دوست دارم تهران بمانم. ایشان در وزارت صنایع کار می کرد گفتم شما یک مجوز کالباس سازی برای من در تهران بگیر آن وقت ما هم می آییم تهران. این خانم شیرازی بود و خداوند به تازگی فرزندی به آن ها داده بود و مادرشان برای مراقبت از فرزند ایشان به تهران آمده بود. من برای دیدن آن ها به منزلشان رفتم و دیدم این خانم تا چند روز دیگر باید سر کار برود و نوزاد احتیاج به مراقبت دارد و به هر حال اوضاع حسابی ناجور است. گفتم چرا با خودت لج می کنی. تو می توانی برگردی شیراز در وزارت صنایع کار کنی مادرت هم از پدرت و هم از بچه ات نگه داری کند و یک مجوز هم برای ما می گیری ما هم می آییم آنجا و یک کارخانه سوسیس و کالباس سازی درست می کنیم. من آنجا نماینده پخشی داشتم که با او تماس گرفتنم و گفتم شما جایی سراغ ندارید که برای ما اجاره کنید من می خواهم شیراز کارخانه بزنم. گفتند من خودم یک جایی دارم. من و شریکم رفتیم و محل را دیدیم. خلاصه قرار شد که به اندازه اجاره قانونی محل پخش کننده شیرازی سهام بدهیم. ماشین ها را از کارخانه گیلان برداشتیم و آن دوستم را هم که تجربه کار و تولید در دو کارخانه را داشت مدیر تولید کردیم. حالا کارخانه آماده بود، اما پولی نداشتیم که گوشت بخریم و ماشین ها را راه بیندازیم. از هر که می شناختیم پول قرض گرفتم و گوشت خریدم. فردی از نزدیکان میکائیلیان در کارخانه اش کار می کرد. به او گفتم تو در سوسیس و کالباس سازی استادی من می خواهم بیایی شیراز و این کاری را که بلدی به ما یاد بدهی او هم قبول کرد. تمامی این ماجراهایی که گفتم قبل از انقلاب اتفاق افتاد. 

اوایل انقلاب بود. یک روز ساعت شش صبح داشتم می رفتم دفتر که یکی از این پخش کننده ها ی دوره گرد به نام شاطر حسین جلوی من را گرفت و سلام کرد. گفتم چه طوری؟ زد توی سرش و گفت بدبخت شدم. گفتم چرا ؟گفت من، نه تا بچه داشتم دیروز خانمم یک دو قلو به دنیا آورد، حالا شدند یازده تا. تو هم که سوسیس کالباس نداری من مانده ام این یازده تا بچه را چه طوری سیر کنم. گفتم خدا بزرگ است، ناراحت نباش. اما واقعیتش برای شاطر حسین ناراحت شده بودم. همان موقع یکی از مشتری هایم که برایش دو دستگاه همبرگرزنی وارد کرده بودم با من تماس گرفت و گفت من این دو دستگاه را نمی خواهم. هر جور که می توانی این ها را رد کن و پولش را برایم بفرست. ساعت هشت بود و از گیلان هم سوسیس و کالباس نیامده بود. می گفتند گوشت نیست. عصر رفتم یک چرخ گوشت خریدم و تصمیم گرفتم در همین دفتر همبرگرسازی راه بیندازم. آن دو دستگاه همبرگر ساز را هم که برای مشتری آورده بودم، خودم برداشتم. با آدم هایی که در این زمینه کار کرده بودند صحبت کردم و از آنها خواستم همبرگر سازی را یادم بدهند. روز اول از ساعت شش صبح تا ساعت دوازده شب به کمک چهار کارگر، 197 عدد همبرگر زدیم. سوسیس و کالباس کم بود. امثال شاطر حسین هم تعدادشان زیاد بود، آنها می آمدند جلوی شرکت و همبرگر ها را تازة تازه می بردند و حتی به سردخانه هم نمی بردیم. بنابراین، همبرگر را در همین شرکت راه انداختیم و سوسیس و کالباس در شیراز راه افتاد. 

از پدر و مادر و خانواده خود بگویید. 
من در یک خانواده صد درصد مذهبی بزرگ شدم. پدرم وکیل دادگستری بود. آن زمان بیش از چهار کلاس درس نبود. مادرم هم همان چهار کلاس درس را خوانده بود.   پدرم از مکتب خانه شروع کرده بود چون علم و درس جدید در آن زمان نبود. بعد از مکتب به تهران آمده و در تهران درسش را تمام کرده بود. ابتدا معلمم بود و بعد وکیل دادگستری شد. 

شما فرزند چندم هستی ؟
از پدرم دهم و از مادرم اول. 

چند خواهر و برادر دارید ؟
 برادرانم همه در سنین پایین فوت کردند. الان دو برادر و دو خواهر دارم. که همه از من کوچکترند. یک برادر، مدیر عامل فراورده های گوشتی آمل و دیگری مدیر عامل کاله است. 

وقتی شما صحبت میکنید معلوم است محور همه فعالیت ها یک نفر بوده، غلامعلی سلیمانی. از کی حس کردید نمی توانید با دیگری کار کنید؟ 
من همیشه حس می کردم می توانم با دیگران کار کنم. اما این جا آدم ها خیلی اهل کار نیستند. همه آدم ها یی که ابتدا کار را با من شروع کردند، به زور مجبورشان می کردم شریکم شوند. مثلا موقعی که همبرگر سازی را شروع کردم از یکی از دوستانم خواستم بیاید و با من کار کند پیشنهاد کردم پنجاه در صد بیش از کار سابقش به او حقوق بدهم و در سود هم شریکش کنم. گفت اگر نتوانی پولم را بپردازی چه؟ البته درست میگفت، چون آن موقع پولی نداشتم. می رفتم تدریس خصوصی می کردم تا سر ماه بتوانم پول ایشان را بپردازم. 

پس رشته ریاضی خاصیتش همین است؟
نه. دو خاصیت دارد. اول این که سلول های مغزی آدم را باز می کند. آدم می داند که چه راهی را باید برود. البته به دیگران جسارت نمی کنم. 

من هنوز منتظرم پاسخ سوال قبل را بشنوم. 
از کلاس هشت و نه به این فکر بودم که کار آزاد داشته باشم. آن موقع به هم کلاسی هایم که الان بعضی از آن ها همکاران من هستند، می گفتم ما می توانیم با دو هزارتومان یک تاکسی بخریم و در شهر آمل با هم کار کنیم. آن موقع می توانستیم این کار را بکنیم. به ویژه این که یکی از دوستانم وضع خوبی داشت و می توانست این پول را فراهم کند. اما همکلاسیهایم  به من می خندیدند و می گفتند توخل شدی. 

بعد در دانشگاه هم به این فکر می کردم که باید کار کنم. با این که در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بودم، اما مرتب به این فکر می کردم که باید کسب وکار راه بیندازم. پدرم مخالف بود. می گفت آدم باید عالم باشد. باید درس بخواند. چون خودش عاشق درس خواندن بود. اما من اعتقاد نداشتم که آدم باید فقط درس بخواند. می گفتم آدم باید زندگی کند. برای زندگی علاوه بر این که نیاز به فکر و عقل هست، نیاز به پول هم هست. برای به دست آوردن پول هم باید کار کرد. بنا بر این همیشه به این فکر می کردم که چه کاری باید انجام دهم. آن موقع که دانشجو بودم بیش از ماهی هزار تومان در آمد داشتم. سیصد تومان از دانشگاه میگرفتم. هفته ای دو روز هم در یک مدرسه کار می کردم. ماهی سیصد تومان هم آن جا در آمد داشتم. ماهی ششصد یا هفتصد تومان هم تدریس خصوصی می کردم. خلاصه وضعم از بقیه دانشجو ها بهتر بود. چون عقیده داشتم باید پول در بیاورم تا بهتر زندگی کنم. از همان موقع می گفتم با کسانی که کار می کنم حتما نباید پول داشته باشند باید یک طوری آن ها را شریک کنم. می گفتم شما شریک شوید این حقوقتان این هم حق شراکتتان. دیگر هر روز نمی آمدند به من بگویند حقوقمان کم است. در واقع، هر چه در آمد بهتر بود دریافتی آنها هم بهتر بود. آن ها را با علاقه آوردم. تولید را به آن هایی سپردم که تجربه داشتند. البته برای شریک کردن آدم ها هم منطقی داشتم، همه این افراد را بر اساس روابط و برخوردهایی که داشتم به خوبی می شناختم. بر اساس این شناخت هر کدام از آن ها را برای کاری انتخاب می کردم و در کار با او شریک می شدم. همه این افراد پیش از شراکت مشاوران من هم بودند. 

در واقع، من هم دستگاه ها و هم بازار را می شناختم، هم نیازها را می دیدم، هم صنعت را می شناختم. از بین سی تا چهل صنعت مختلف صنایع گوشتی را انتخاب کردم. آن شرکت مارکتینگ سرویس. اند. ریسرچ خیلی به من کمک کرد. با این که بورس، بورس راه و ساختمان بود. من صنایع غذایی را انتخاب کردم. چون می دیدم آینده بهتری دارد. از صنایع غذایی هم گوشت را انتخاب کردم. چون سوددهی بیش تری داشت. 

شما از یک مقطعی بالاخره تشکیل هیات مدیره دادید. چند نفر از اعضای هیات مدیره از خانواده شما هستند؟
روزهای اول که شرکتی را تاسیس می‌کردیم مثل شرکت سولیکو یا دمس یا شرکت تهران، براساس شرکایی که داشتیم اعضای هیات مدیره تشکیل می شد. شرکت آمل را که تاسیس کردیم، چون برادرم آمل بود من و دو تن از برادرانم و یکی از دوستانمان اعضای هیات مدیره شدیم. در بوشهر هم هیات مدیره چهار نفره بود که همه غریبه بودند. در کاله هم چون سهام دار اصلی خودم بودم  اعضای هیات مدیره غیر از خودم، دو تن از برادرانم و یکی از دوستانم بودند. اما تصمیم گیرنده در همه این شرکت ها خودم هستم. 

نفر چهارم در هیات مدیره چه می کند؟
در واقع، کار خانه ها دو نفره اداره می شوند. کل کارهای مربوط به شرکت را انجام می دهند. کلیه برنامه ریزی، بازاریابی، فروش، خرید ماشین آلات با خودم بوده و هست. این افراد فقط تصمیمات من را اجرا می کنند. 

چرا؟ چه فلسفه ای دارید که نمی خواهید هر یک از اعضای هیات مدیره حوزه خاصی را اداره کنند؟   
یک موقعی هست که کار تازه شروع می شود. ما نه امکانات و نه بودجه ای داریم تا بتوانیم کار را بر اساس روال مهندسان مشاور تنظیم کنیم. هر واحدی که شروع کردم از صفر شروع کردم. یعنی حتی زمینش را قسطی می خریدم. ماشین را هم دست دوم می خریدم. تمام این ها را با حد اقل هزینه می خریدم. به این راه حل ها هم خودم می رسیدم. ممکن بود توزیع را به کسی محول کنم. اما با نظر من با دستور من و با برنامه من انجام می شد. این همه مسئولیت را به عهده می گرفتم برای این که بتوانم کار را جمع کنم. اما امروزکه این شرکت ها شکل گرفته است، شرکت ها را بر اساس سیستم های مدیریتی نوین اداره  می کنم. یعنی می گویم در اعضای هیات مدیره باید یک فرد آشنا به امور مالی، فردی آشنا به بازاریابی یا تولید وجود داشته باشد. خودم هم هستم. آن ها هر کدام یک رای دارند، خودم دو رای. چون آن ها را از بین نیرو های جوان استخدام می کنم. همه جا کنار آدم های قدیمی یک آدم جدید استخدام می کنم. 99 در صد آن ها فوق لیسانس هستند و از دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل شده اند. چون می خواهم از ترکیب تجربه قدیمی ها و علم جدید بهره وری خوبی داشته باشم. این روش را هشت نه سالی هست که پیاده می کنم. 

چه چشم اندازی برای این مجموعه دارید؟ برای نسل آینده آن را چه طور می بینید؟
من می خواهم این شرکتها را در حد شرکت های صاحب نام اروپایی امریکایی پیش ببرم. الان دارم با شرکت های بزرگی چون نستله، دنون، کمپینا، بل، هوخلند و امی صحبت می کنم. با هر کدام در زمینه ای خاص برای سرمایه گذاری صحبت می کنم. من محتاج پول نیستم، اما به تجربه دویست ساله آنها نیاز دارم. این شرکت ها پس از بررسی هایی که انجام دادند مجموعه ما را به عنوان بهترین در ایران تشخیص دادند. این برای من افتخار است که بعد از پانزده بیست سال به جایی رسیدم که شرکتی اروپایی ما را قبول دارد. توزیع و فروش را از جایی کپی نکردیم، بلکه ابداع کردیم. پیش از ما هیچ کس در ایران لبنیات را در سراسر ایران توزیع نمی کرد، اما ما این کار را انجام دادیم. از ابتدا روی کیفیت کار کردیم. استاندارد کیفی را از اول برای خودمان در نظر گرفتیم که حتی از استاندارد کیفی در ایران هم با لا تر بود. یعنی کیفیت محصولات ما طوری است که اروپایی‌ها آن را در حد استاندارد‌های اروپایی می بینند. با امکانات و تجهیزات و ماشین آلاتی که ما کار میکنبم در تصور اروپایی ها نیست که بتوانیم محصولات را بااین کیفیت در این جا تولید کنیم و برایشان شگفت آور است. 

به هر حال مسئله جانشین واقعیتی است که نمی توان از آن فرار کرد. آیا فکر کرده اید این سازمان باید بعد از شما هم حداقل به خوبی الان بچرخد؟
صد در صد باید بهتر از الان باشد. از روز اول به این موضوع فکر کرده ام. این مجموعه‌هایی که می سازم هیچ کدام را برای خودم نمی سازم. این ها را به وجود می‌آورم و تحویل یکی از آقایان می دهم. اگر دیروز من با کمک دوستان، کارخانه ای را راه‌اندازی کردیم  امروز ما در ردیف دوم هستیم. ردیف اول مدیران جوانی هستند که این کارخانه را اداره می کنند. اگر ما کاله را با چهار لیتر شیر راه انداختیم و امروز با چهار صد تن شیر و ده تن پنیر به کارش ادامه می دهد، ما در ردیف دوم هستیم و مدیران جوان این کار را ادامه می دهند. روش ما مثل دوی چهار صد متر است. صد متر اول را ما رفتیم، برای صد متر دوم کار را به مدیران جوان سپردیم. و آن ها هم باید صد متر سوم را به دیگران بسپرند. اما شرکت باید به صورت عمودی بالا برود. من حیفم می آید، چون شرکتهای اروپایی رشدشان از من هم بیش تر است. من می خواهم شتابم را از آنها بیش تر کنم. مجموعه ام را بهتر کنم. من دنبال نو آوری و تاسیس شرکت های جدید هستم. 

آیا ضوابط کاله، شرایط وارد شدن به بورس را دارد؟
من نمی خواهم وارد بورس بشوم. 

نمی‌خواهید شرکت را سهامی عام کنید؟
نه. من نیازی به پول ندارم. من نیاز به اطلاعات و نو آوری دارم. این ها برای من میلیاردها دلار ارزش دارد. من به کمک این اطلاعات می توانم بقیه واحد ها را بهتر بسازم و راهبری کنم. واحدهای جدید را با اصول اروپایی بسازم. 

ضعف های عمده نظام سیاست گذار ما کجاست؟ 
من وارد این مقولات نمی شوم کاری به این ها ندارم. هر چه باشد من مسائلم را حل می کنم و تا به حال هم همین اتفاق افتاده است. بگذارید مثالی برای شما بزنم. دولت و وزیر صنایع وقت گفت به تو ارز نمی دهم. می خواستم کارخانه لبنی آمل را راه بیندازم. از وزیر وقت در خواست ارز برای وارد کردن ماشین آلات کردم اما نپذیرفتند. این موضوع مرا نا امید نکرد. با ارز آزاد ماشین های دست دوم خریدم و کارم را راه انداختم. یک روز همان آقای وزیر، کارخانه دارها را جمع کرد تا نسبت به ارزی که از دولت گرفته بودند پاسخ گو باشند. من یک کارتن همراه خودم به جلسه برده بودم. وقتی نوبت به من رسید کارتن را باز کردم و انواع پنیری را که تولید کرده بودیم به ایشان نشان دادم: پنیر گودا، پارمسان، پروسس. پرسید اینها چیست؟ گفتم مگر نمی خواهید پنیر تولید کنید. من بدون ارز دولتی این پنیرها را تولید کرده ام. این آدم یک مرتبه رنگ و رویش عوض شد. اخلاقش عوض شد و گفت آقایان من فردی مثل ایشان می خواهم. گفتم شما ارز را به این ها دادید، کار را  از من می خواهید؟ گفت چه می خواهید؟ گفتم ارز، مجوز. به من دویست هزار دلار بدهید که این سه ماشینی که احتیاج دارم بیاورم. به هر حال من با هرسازی که بزنند می رقصم تا بتوانم مشکلم را حل کنم. هدف دارم و هدفم پول در آوردن نیست که بگویم برای من می ارزد یا نمی ارزد. هدف من ایجاد کار است. ایجاد صنعت است. بقای کشور را در صنعت می بینم نه تجارت، متأسفانه مملکت به سمت تجارت پیش می رود. 

تنوع محصول شما زیاد است. حتی محصولاتی که با سلیقه و ذایقه ایرانی‌ها هماهنگی ندارد. به همین دلیل بخشی از محصولات شما با استقبال عمومی مواجه نمی شود. با چه نگاهی به تولید محصول جدید می پردازید؟
من از ابتدا دنبال نوآوری بودم. هرچیزی که در اروپا می دیدم می خواستم این جا تولید کنم. بعضی از محصولاتم مورد استقبال هم واقع نمی شد. دولت ما را به علت نوآوری جریمه می کرد. ما جریمه را هم قبول می کردیم. جنس ما را حراج کردند به این علت که جنس نو تولید می کردیم. اما من باز هم جنس نو تولید می کردم. سهمیه من را قطع کردند. اما باز هم جنس نو تولید می کردم. این یک خواسته است. یادم می آید روزی در شرکت داشتیم ماست می خوردیم. ماست آن موقع 5/2 درصد چربی بود که صنایع شیر تولید می کرد. روی میز مقداری خامه بود. با ماست مخلوط کردم دیدم چیز جالب و خوشمزه ای است به مدیر تولید گفتم فردا باید ماست خامه ای تولید کنی؟ گفت ماست خامه ای چیه؟ گفتم : هیچی چربی شیر را بالا می بری یک کمی هم خامه می ریزی می شود ماست خامه ای. چون صنایع شیر ( پگاه ) ماست 5/2 درصد داشت به بچه ها گفتم ماست کارخانه ما باید حداقل سه درصد چربی داشته باشد. ما باید فرق داشته باشیم. در مورد ماست چکیده هم همین اتفاق افتاد. فکرکردم چرا نباید ماست سنتی خودمان را تولید کنیم. شاید بیش از یک سال طول کشید تا ما توانستیم تولید ماست چکیده را ماشینی کنیم. 

واقعیت این است که برایم مهم نبود بازار این را قبول می کد یا نه. من تولید و نوآوری را دوست دارم. فکرمی کنم هرکس ذایقه ای دارد. هیچ دلیلی وجود ندارد همه از پنیر فتا خوششان بیاید. من عشقم تولید و نوآوری است. این تنوع تولید باعث ضرر من هم می شود. اما برایم مهم نیست. ضرر را هم قبول می کنم تا لذت ببرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۶
امین زندی

فاطمه دانشور یکی از کارآفرینان موفقی است که ۳۵سال سن دارد و از ۲۷ سالگی وارد حوزه کسب‌وکار شده است. او مدیر‌عامل شرکت سپهر آسیاست که در عرصه واردات و صادرات سنگ آهن فعالیت می‌کند. همچنین مدیر‌عامل موسسه خیریه مهرآفرین هم است. او در خانواده‌ای به دنیا آمده که مادربزرگش تمام اشعار شاهنامه را حفظ بوده و برای آنها به صورت قصه تعریف می‌کرده و داستان‌های خود را به اینکه ذات یزدان (خدا) در موفقیت رستم و سهراب و... نقش داشته است به پایان می‌برده. 

خانم دانشور می‌گوید: این نوع تربیت باعث شد تا همیشه سایه خود خدا را بر سر خود احساس کنم و بتوانم بر مشکلات غلبه کنم. دانشور از فراز و نشیب‌های زندگی تا رسیدن به موفقیت برای ما صحبت می‌کند که ماحصل آن را می‌خوانید:

چی شد که جرقه کارآفرینی در ذهن شما زده شد؟
من چند سال است که متوجه شدم کارآفرین هستم. اصلا به این فکر نبودم که کارآفرین شوم. چون می‌خواستم به اهداف خود برسم پول نیاز  داشتم. زمانی‌که من  به طور جدی شروع به کار کردم هیچ پولی نداشتم ولی با ارتباط‌های موثر و سالم خود توانستم در شرایطی که فقط ۶۰۰ هزار تومان پس‌انداز داشتم بتوانم با همین فن ارتباط موثر در یک پروژه 7میلیارد تومانی وارد شوم. 

چگونه توانستید با این پول کم گام به این بزرگی بردارید؟
زمانی که لیسانس خود را در رشته مدیریت خدمات بهداشتی گرفتم بلافاصله در مقطع فوق لیسانس در رشته مدیریت بازرگانی وارد شدم. خیلی زود متوجه شدم که تفاوت زیادی میان مدرک لیسانس و فوق لیسانس وجود ندارد و باید وارد حوزه کسب‌وکار شوم. برخلاف رشته‌ای که خوانده بودم توسط یکی از دوستانم در شرکت ایران‌خودرو مشغول به کار شدم. 
چند سالی که در ایران‌خودرو کار کردم شرایط و انضباطی که در آنجا حاکم بود من را فولاد آبدیده کرد تا اینکه دیگر کار در آن جا من را راضی نکرد. 
برخلاف صحبت‌های دوستانم که می‌گفتند من نباید از آنجا بیرون بیایم از کارم استعفا دادم. در این زمان بود که متوجه شدم جسارت دارم چون کار به آن خوبی را از دست داده بودم و در راهی قدم گذاشته بودم که اصلا از عاقبت آن با خبر نبودم. 
چون در طول چند سال کار خود ۲-۳ میلیون تومان جمع کرده بودم با یکی از دوستان خود وارد حوزه واردات و صادرات اسباب‌بازی شدم. متاسفانه تمام دارایی خود را در آنجا از دست دادم. برای بار دوم با وجود  اصلاح اشتباهاتم دوباره شکست خوردم. شرایط به گونه‌ای شده بود که من ۱۲طلبکار داشتم  که هر روز با من تماس می‌گرفتند و خانواده‌ام از این جریان خبر نداشتند. میان همه گرفتاری‌هایم یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت همسرم بنا به دلایلی نمی‌تواند با من راهی سفر حج شود  و تو با من بیا. با ۱۰۰ دلاری که برای خرید سوغاتی با خود برده بودم راهی این سفر شدم. این سفر باعث شد که خدا را نزدیک‌تر از همیشه به خود احساس کنم و روز آخری که قصد برگشت به تهران را داشتیم فهرستی را که ۴۰ خواسته و آرزوی خود را در آن نوشته بودم از خدا خواستم. از این همه خواسته خود در درگاه خداوند شرمنده شدم و همان جا از او خواستم تا مشکلاتم حل شود و به ازای آن یک چهارم از درآمد خود را صرف امور خیریه کنم. این شد که هسته اولیه موسسه مهرآفرین شکل گرفت. 

زمانی که به تهران آمدید با طلبکاران خود چه کار کردید؟
بعد از دو هفته که وارد تهران شدم. نزد یکی از طلبکارانم که به ظاهر فرد خشنی بود رفتم و در کمال ناباوری مشاهده کردم که او نه تنها از من پولی نخواست بلکه تمام چک‌هایم را پس داد. در کنار این کارش کلید یک شرکت مبله شده را داد و گفت هر وقت توانستی پول درآوری قرض خود را بده. 
چون پولی نداشتم نزد یکی از آشنایانم که صندوق قرض‌الحسنه داشت رفتم. تمام اهداف خود را برای او گفتم و در آنجا  با همسرم که او هم در کار خود شکست خورده بود آشنا شدم و ازدواج کردم. با کمک یکدیگر شرکتی را که الان نام آن شرکت بازرگانی سپهر آسیاست، تاسیس کردیم و تمام کالاها را در حوزه واردات و صادرات پوشش می‌دادیم. در میان سفارش‌هایی که به ما می‌شد چند بار سفارش خرید و فروش سنگ آهن داشتیم که آن را نادیده می‌گرفتیم. 

چرا آنرا در نظر نمی‌گرفتید؟
چون فکر می‌کردم که هیچ سودی در آن وجود ندارد. تا اینکه برای اولین بار برای گرفتن کارت بازرگانی خود با فردی که نمی‌توانست سنگ آهن خود را از کشور خارج کند آشنا شدم. 
با فن مذاکره‌ای که در من و همسرم وجود داشت توانستیم این فرد که یکی از افراد معتمد در بازار بود را قانع کنیم تا به صورت امانی یک بار 4 میلیارد تومانی را  بدون هیچ هزینه‌ای در اختیارمان قرار دهد.   همچنین حمل بار به بندر‌عباس را که یک میلیارد تومان هزینه نیاز داشت به صورت امانی حمل کردیم. کل روند کاریمان که به ۷میلیارد تومان نیاز داشت و باید حداقل نصف آنرا را در اختیار داشته باشیم فقط با 600 هزار تومان که آن هم هزینه رفت‌وآمد من بود انجام شد. بار به مقصد رسید و مشمول پاداش هم شدیم. به این ترتیب پول افرادی را که به صورت امانی بارشان را گرفته بودیم بازگرداندیم و از این کار سود سرشاری به من و همسرم رسید. 

با سرمایه‌ای که به‌دست آوردید چه کار کردید؟
عهدی را که با خدا بسته بودم انجام دادم و دفتری به اسم موسسه مهرآفرین تاسیس کردم و در آن کودکان کار خیابانی و بد سرپرست را تحت پوشش قرار دادم   در این موسسه بعد از بازتوانی برای آنها کار ایجاد می‌کنم  و آنها را راهی بازار کار می‌کنم. 
زمانی‌که که وارد این ماجرا شدم پدرم فوت کرد و سهم الارث وارثان را خریداری کردم و خانه پدری خود را به این ماجرا اختصاص دادم. در مناطق محروم شعبه زدم و همسرم در این راه خیلی به من کمک کرد. شعباتی را در بندرعباس، کرمان، سیرجان، خرم‌آباد، تبریز و مشهد زدیم. ماموریت خودم را در موسسه مهرآفرین به حمایت و توانمندسازی کودکان بد والدین یا
بد سرپرست و مادران آنها قرار دادم. 

شما علاوه بر مهرآفرین مدیرعامل شرکت سپهر آسیا هم هستید در این شرکت چه کار می‌کنید؟
کار ما در این شرکت تولید و فروش فرآورده‌های معدنی بود. در این فرایند ما معادنی را که خود کشف کرده بودیم یا معدن دارانی که نمی‌دانستند چه کنند را تحت پوشش قرار دادیم. همه  امکانات استخراج، فرآوری و نسب ماشین‌آلات و تجهیزات را  برای آنها انجام می‌دادیم. 

آیا شما خود را کارآفرین موفقی می‌دانید؟
من خودم را موفق می‌دانم ولی بهتر از این هم می‌توانم باشم. چون اهداف بلندتر از این هم دارم. همیشه گفته‌ام وقتی یک زن به قله موفقیتی که یک مرد می‌رسد دست پیدا کند جای تبریک دارد چون مرد با ایشالله و ماشاءالله به موفقیت رسیده ولی یک زن با اما و اگر. 

یک کارآفرین موفق چه معیارهایی باید داشته باشد؟
یک فرد کارآفرین باید پشتکار داشته باشد و خدمت به خلق را سرلوحه کار خود قرار دهد. همیشه مثبت‌اندیش باشد و از خطای زیردستان خود بگذرد. شکست‌ها را نتیجه بداند، مسوولیت کارها و خطاها را به عهده بگیرد. از زیر بار مسوولیت شانه خالی نکند. 
یک کارآفرین از کاه، کوه نمی‌سازد. مشکلات را خرد می‌کند و بعد آنها را حل می‌کند. قدرت ریسک‌پذیری کارآفرین بالاست. در تمامی این‌ها هدفگذاری صحیح و پشتکار لازمه کار است. آدم کارآفرین جاه‌طلب،   مغرور و قدرت طلب نیست بلکه متواضع و فروتن است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۴
امین زندی

بعد از گذشت مدتی از فعالیت «اسنپ»، که یک اپلیکیشن تاکسی‌یاب اینترنتی است، حالا «تپ۳۰» رقیب جدید اسنپ حدود دو ماه است که قدم به میدان تاکسی‌یاب‌های اینترنتی گذاشته تا جدی‌ترین رقیب اسنپ در حال حاضر به حساب بیاید. گفته می‌شود موسسان تپ۳۰ قبلا در اسنپ فعالیت داشته‌اند و حالا با هدف بهبود کیفیت ارائه خدمات نسبت به اسنپ وارد بازاری شده‌اند که درحقیقت اسنپ آن را فراهم کرده‌است. تپ۳۰ با استفاده از فضای آماده بازار توانسته توجه برخی مشتریان را به خود جلب کند. البته برخی راننده‌ها نیز از این فرصت استفاده کرده و درصدد عضویت در سیستم تپ۳۰ برآمده‌اند.

 

 بر اساس گفتگوهای میدانی خبرنگار شنبه با رانندگان اسنپ، با آمدن تپ۳۰، مدیران اسنپ برای نگه داشتن بازار مشتری‌ها و آژانس‌های طرف قراردادشان اطلاعیه‌ای صادر کرده‌اند مبنی بر اینکه رانندگانی که در اسنپ کار می‌کنند حق ندارند با شرکت‌های دیگر به صورت همزمان کار کنند. این اطلاعیه در حالی صادر شده که مدیران اسنپ در ابتدای کار به رانندگان خود اعلام کرده بودند که به کار در اسنپ به‌عنوان شغل دوم خود نگاه کنند و به آنها این امکان را داده بودند که همزمان با کار در آژانس‌های دیگر در اسنپ نیز به فعالیت بپردازند. مفاد اطلاعیه جدید اسنپ در شرایط تعیین‌شده جهت همکاری در سایت این اپلیکیشن وجود ندارد و چنین موضوعی تقریبا برای رانندگانی که با این تاکسی‌یاب کار می‌کنند، مسئله جدیدی به نظر می‌رسد. با این حال، حالا با صدور این اطلاعیه رانندگان نمی‌توانند به‌جز کار در اسنپ با جای دیگری مانند تپ۳۰ همکاری کنند. بر همین اساس خبرنگار شنبه با پیگیری این موضوع از طریق گفتگو با رانندگان متعدد اسنپ، مطلع شد که برخی رانندگانی که همزمان در اسنپ و تپ۳۰ به فعالیت مشغول بوده‌اند، به دفتر اسنپ احضار و از کار برکنار شده‌اند و عضویت آنها در سیستم لغو شده است. هنوز مدیران اسنپ به طور رسمی اظهارنظری در این باره نکرده‌اند اما انتظار می‌رود این وضعیت به جدا شدن رانندگان از اسنپ و استقبال بیشتر آنها از تپ۳۰ بینجامد. گفته می‌شود در آینده نزدیک سومین و چهارمین تاکسی‌یاب‌های آنلاین هم به عرصه رقابت ورود پیدا خواهند کرد. چنانچه تاکسی‌یاب آنلاین «مسیر» با بارگذاری فیلم‌های تبلیغاتی‌اش در آپارات کارش را شروع کرده‌است. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۴
امین زندی
  • ورود شما به حوزه بازی‌سازی از چه زمانی و با چه بازی‌ای صورت گرفت؟ اصولا با چه دیدی وارد این حوزه شدید چون ظاهرا پیشکسوت قوی هم در این حوزه نداشتید که بخشی از مراحل آماده‌سازی را الگوبرداری کنید و باید از صفر شروع می‌کردید. 

از سال ۸۵ نخستین گام‌های بازی‌سازی را برداشتیم. ابتدای مسیر را دقیقا به همین دلایلی که شما هم اشاره کردید، با آزمون و خطا جلو آمدیم. هم از این جهت که بازی‌ساز باسابقه‌ای در این بازار حضور نداشت و هم از این جهت که بازار ایران به‌طور کلی گنگ بود و به نوعی در قرق بازی‌سازهای خارجی بود. بنابراین امید کمی به موفقیت بازی‌ساز ایرانی وجود داشت. 

  •   جمع‌کردن تیم در آن شرایط به چه صورت بود؟ افرادی بودند که تخصص بازی‌سازی داشته باشند؟

بازی‌سازی به‌طور کلی دو جنبه دارد؛ یکی جنبه فنی و دیگری جنبه هنری. البته جنبه طراحی بازی را هم داریم که به نوعی بین این دو قرار می‌گیرد. خود من به جنبه فنی علاقه‌مند بودم اما تخصصی در جنبه هنری نداشتم. بنابراین از یک مدل‌ساز سه‌بعدی برای این کار کمک گرفتیم و تیمی که دونفره آغاز شده بود، کم‌کم به شش نفر رسید. طی دو سال این تیم شش‌نفره در گوشه‌ای از شرکت فن‌افزار کار بازی‌سازی را پیش می‌برد و شرکت هم ساخت نرم‌افزار و برنامه‌نویسی برای شرکت‌های مختلف را انجام می‌داد چون بازی‌سازی در آن مقطع هزینه‌ای بود که در شرکت ایجاد کرده‌ بودیم و باید هزینه‌های‌مان را تامین می‌کردیم. سال ۸۷ برای نخستین‌بار در نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال شرکت کردیم و دموی بازی‌ای را که در آن زمان با اسم سوشیانس تولید کرده بودیم و الان با نام گرشاسب شناخته می‌شود، رونمایی کردیم. در این نمایشگاه استقبال خیلی خوبی از ما شد؛ هم از طرف مردم و هم از طرف بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای که در آن زمان به‌تازگی تاسیس شده بود. در این نمایشگاه‌ به ما پیشنهادهایی برای همکاری شد؛ اینکه در کار ما سرمایه‌گذاری کنند و با همکاری همدیگر بازی تولید کنیم. همین همکاری موجب شد تا بین سال‌های ۸۷ تا ۸۸ تیم‌مان را بزرگ‌تر کنیم و نهایتا در سال۸۹ نخستین بازی‌مان یعنی گرشاسب آماده شد و در ایران عرضه شد. 

  •   قبل از اینکه این بحث را ادامه دهیم، می‌خواهم برگردیم به عقب‌تر و سال ۸۵ که بازی‌سازی بخشی از کارهای شما شد. در این مقطع زمانی چه شناختی از بازار داشتید و بازاری با چه حجم و چه اعداد و ارقامی را پیش‌بینی کرده‌ بودید؟ چون بازیگران خارجی در بازار جولان می‌دادند و شرکت قدر ایرانی هم در این زمینه نبود اما شما وارد بازار شده بودید؛ یعنی می‌خواهم بدانم این آغاز به کار شما نوعی ماجراجویی بود یا واقعا شناختی از بازار ایران داشتید و امیدی به موفقیت؟

حقیقتا در آن زمان شناخت دقیقی از بازار ایران نداشتیم. اصولا این بازار اینقدر گنگ و سرپوشیده بود که نفوذ به آن هم دشوار می‌نمود. حتی ما خیلی به موفقیت در بازار ایران خوشبین نبودیم. این حرف را به چند دلیل عنوان می‌کنم؛ مثلا نبود قانون کپی‌رایت در ایران و کپی‌های غیرقانونی بسیار از نمونه‌های خارجی در بازار ایران با قیمت ۳ تا ۴ هزارتومان در حالی که قیمت اصلی‌شان در بازار جهانی بین ۳۰ تا ۴۰دلار است. با هر کسی هم در این زمینه مشورت می‌کردیم، معتقد بود که در ایران به دلیل نبود همین قانون نمی‌توان روی فروش و درآمدزایی بازی حساب کرد. از طرفی بازار در قرق خارجی‌های محبوب بود و نفوذ به این بازار ساده به نظر نمی‌رسید. در واقع کسی باوری به بازی ساخت ایران نداشت و به نوعی بازی‌ها با عناوین خارجی در ذهن مشتریان ایرانی نشسته بودند. 

  •   امیدی به بازار ایران نداشتید و از طرفی از آمریکا آمده بودید که در ایران بازی تولید کنید؛ پس چه انگیزه‌ای برای تولید بازی در ایران داشتید؟

ما از ابتدا چشم‌انداز جهانی داشتیم چون بازار جهانی این حوزه بسیار پررونق است و به‌لحاظ تئوری به این صورت نیست که اگر بازی در ایران ساخته شود، نتواند در سطح جهانی موفق شود. بنابراین ما هم به بازار جهانی فکر می‌کردیم؛ اینکه در ایران بازی بسازیم و خارج از ایران منتشرش کنیم. البته داستان‌های زیادی در مورد موفقیت و شکست بازی‌ها در سطح جهانی هم می‌خواندیم اما ریسک این کار را پذیرفتیم. در واقع بیشتر علاقه و امید بود نه نگاه حساب‌شده و اقتصادی. حتی در سال ۸۹ و یک ماه مانده به انتشار نخستین بازی‌مان، هنوز هم به موفقیت در این بازار خوشبین نبودیم. چون مثلا شرکت‌های پخش این حوزه بسیار سنتی بودند و سازوکار جدی در این حوزه نداشتیم و نداریم و ما هیچ عدد و رقم دقیقی و حتی تقریبی از میزان انتشار و میزان فروش‌‌ احتمالی‌مان نداشتیم. 

  •   به‌نظر می‌رسد نبود قانون کپی‌رایت در ایران می‌تواند به بازی‌سازهای ایرانی لطمه بزند؛ نظر شما در این زمینه چیست؟  

از همان سال ۸۵ که ما شروع کردیم، بهترین بازی‌های روز جهان با یک‌صدم یا یک بیستم قیمت در ایران پخش می‌شد و این چالش از روز اول برای بازی‌سازی بوده است. همین الان هم خیلی از بازی‌ها غیررسمی به ایران می‌آیند. 

  •   چند درصد واردات رسمی داریم؟

مثلا از بهترین بازی‌ها و پردرآمدترین‌ها کلش‌آف‌کینگز شرکت چینی است که در ایران حضور رسمی دارد. البته عده‌‌ای از بازی‌سازها مخالف‌شان هستند و می‌گویند باید جلوی این حضور گرفته شود اما ما همیشه مخالف این حرف بودیم؛ یعنی می‌گفتیم هیچ کس با محدودیت رشد نمی‌کند، بهترین بازی‌های خارجی باید بیایند و ما باید در این شرایط رقابت کنیم وگرنه می‌شویم مانند خودروسازی‌مان که وضعیتش مشخص است. 

  •   برویم سراغ محتوای بازی‌‌های شما و اسامی‌شان که مربوط به ایران باستان است. به‌طور کلی این حوزه از فرهنگ ایران چقدر ظرفیت‌ برای ساخت بازی و ارائه در سطح ایران و جهان دارد؟

من فکر می‌کنم بسیاری از ‌دانش‌آموزان ایرانی که کتاب‌های درسی را می‌خوانند و در آنها داستان‌هایی مربوط به تاریخ ایران یا شاهنامه را مطالعه می‌کنند، همیشه این احساس غبطه با آنها همراه است که چرا نباید این داستان‌ها را در قالب انیمیشن و بازی‌های جذاب ببینند. در حالی‌که در سطح جهان بازی‌هایی از ارباب حلقه‌ها و بتمن و... ساخته و پخش می‌شوند. ما هم خیلی دوست داشتیم که از داستان‌ها، اساطیر و تاریخ ایران برای ساخت بازی استفاده کنیم‌ اما چون خودمان آشنایی زیادی با این حوزه نداشتیم، از یک کارشناس این حوزه استفاده کردیم که محتوای بازی و اصل داستان را داشته باشیم. کتاب سوشیانس و نویسنده‌اش به نام شروین وکیلی الهام‌بخش و کمک‌دهنده در این حوزه بودند که من در ویترین یک کتابفروشی با آن آشنا شدم. در ابتدا ما بازی این کتاب را می‌نوشتیم. همان زمان در کلاس‌های اسطوره‌شناسی این استاد شرکت کردیم و با ظرفیت‌های بالای این حوزه برای ساخت بازی آشنا شدیم. در برهه‌ای هم شخصیت سوشیانس به گرشاسب تبدیل شد چون حساسیت‌هایی روی این اسم و اینکه شاید ابهاماتی در جامعه ایجاد کند، وجود داشت.

  •   سال ۸۹ گرشاسب اول به بازار آمد؛ تیراژش چقدر بود؟

تعداد نسخه فیزیکی گرشاسب اول که تاکنون در ایران پخش شده بیش از ۲۰۰هزار نسخه‌ بوده است. البته از آنجایی که علاقه ما به حضور در بازارهای جهانی بود، یکی دو بار نمایشگاه‌های تخصصی بازی در آلمان و فرانسه را شرکت کردیم و فکر می‌کردیم که در بهترین حالت بتوانیم گرشاسب ۳ یا ۴ را به بازار جهانی عرضه کنیم اما در این نمایشگاه‌ها با یکی دو ناشر اروپایی وارد مذاکره شده و موفق شدیم برای پخش فیزیکی در اروپا با آنها قرارداد ببندیم. همچنین روی پرتال استیم که سیستم پخش دیجیتالی بازی است هم موفق شدیم بازی را قرار دهیم و رابطه خوبی با استیم برقرار کنیم. توانستیم  برای گرشاسب۱ هم انتشار بین‌المللی داشته باشیم و بیش از ۵۰هزار نسخه هم از آن به‌فروش رسیده است. 

  •   معمولا چه قیمت‌هایی روی بازی‌های‌تان قرار می‌دهید؟ چه در بازار ایران و چه در بازارهای بین‌المللی؟

نخستین نسخه گرشاسب ۳ هزار و ۵۰۰تومان قیمت داشت و در سطح بین‌المللی ۱۹.۹۹ یورو قیمت‌گذاری شد. 

  •   در چه کشورهایی فروش بیشتری داشتید؟

ناشر طرف قرارداد ما به صورت فیزیکی در آلمان، اتریش و سوئیس فعالیت می‌کرد و البته تعدادی هم در انگلیس پخش شد‌ اما به صورت دیجیتالی آمریکا اول بوده با ۵۰درصد، ۴۰درصد هم در کشورهای اروپای غربی مانند آلمان، فرانسه و انگلیس پخش کرده‌ایم. همچنین در استرالیا و کانادا هم فروش داشته‌ایم و البته چین و برزیل هم به‌تازگی اضافه شده‌اند. این دو کشور اخیر به دلیل جمعیت بالایی که دارند جایگاه خوبی برای فروش دارند. همچنین این کشورها از ناشران اجازه می‌گیرند که بازی را با قیمت کمتر و البته تیراژ بالاتر در کشورشان بفروشند. 

  •   بازی‌های شما در چندین کشور پخش می‌شود. خریداران می‌دانند سازندگان هویت ایرانی دارند؟

در تعریف بازی این صحبت وجود دارد که براساس اساطیر ایرانی ساخته شده اما پخش‌کننده بازی شرکتی به نام «ددمیج» است که در آمریکا ثبت شده و متاسفانه به دلیل تحریم‌ها نمی‌توانستیم روی ایرانی‌بودن سازندگان بازی مانور بدهیم.

  •  قبل از اینکه از این بحث عبور کنیم، می‌خواهم فرایند رسیدن به ناشر خارجی و حضور در بازارهای بین‌المللی را بیشتر توضیح دهید. چون جوانان زیادی هستند که رسیدن به بازارهای جهانی را نوعی رویا تلقی می‌کنند. 

در یک سال اخیر فعالیت جدیدی که آغاز کردیم، بحث نشر در ایران بوده. در این حوزه تلاش می‌کنیم که تیم‌های ایرانی بازی بهتری بسازند و نشر خوبی داشته باشند. به خاطر این فعالیت با تیم‌های زیادی مواجه می‌شویم و همین ترس و دور از دسترس بودن بازارهای بین‌المللی را در آنها می‌بینیم. به همین دلیل بیشترین صحبتی که با آنها داریم این است که می‌توانند در سطح جهان فروش داشته باشند. حتی راه برقراری ارتباط را که ارسال یک ایمیل است، به آنها آموزش می‌دهیم. 

  •   یعنی خود شما با ارسال ایمیل به بستن قرارداد با ناشران رسیدید؟ چقدر طول کشید تا جواب گرفتید؟

بله ما هم از ارسال ایمیل شروع کردیم و مثلا برای پخش بین‌المللی بازی «شادوبلید» ۶ماه متوالی به ناشران مختلف در سراسر دنیا ایمیل می‌زدیم. از هر ۱۰۰ایمیل به ۹۸ ایمیل پاسخی داده نمی‌شود و تنها ممکن است به دو ایمیل جواب دهند. حضور در نمایشگاه‌ها هم بسیار مهم است. در این زمینه بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای حمایت‌هایی برای حضور در نمایشگاه‌ها انجام می‌دهد. پخش بین‌المللی گرشاسب از طریق حضور در یک نمایشگاه میسر شد و بازی شادوبلید از طریق ایمیل. در اینجا بحثی مهم وجود دارد که مربوط به مارکتینگ است که معمولا در ایران جدی تلقی نمی‌شود و آن را به معنای تبلیغ یا فروش در نظر می‌گیرند. در حالی که مارکتینگ راهی است که از آن پیغام‌مان را به جهان صادر می‌کنیم. نکته‌ قابل توجه این است که ایرانی‌ها اعتماد به‌نفس‌ کمی دارند. اگر کسی ایده‌ای را مطرح کند اطرافیانش نه‌تنها آن را جدی نمی‌گیرند بلکه سعی می‌کنند به او بفهمانند که نمی‌تواند، در حالی که در آمریکا اگر کسی ایده‌ای داشته باشد، دیگران تشویقش می‌کنند و می‌گویند از ما چه کمکی برمی‌آید. ما نیاز داریم که چنین روحیه‌ای در کشورمان ترویج و تقویت شود. 

  •   جناب فصیحی، شما در بازاری حضور دارید به نام بازار گیم یا بازی. وقتی صحبت از بازار باشد، باید از حجم مبادلات اقتصادی، بازیگران بازار و تولید و صادرات و واردات حرف بزنیم. براساس آمار و ارقامی که وجود دارد، مدیرعامل رویداد جهانی «گیم‌کانکشن فرانسه» بازار صنعت گیم در ایران را با حجم ۵۰میلیون دلاری، بازاری شگفت‌انگیز‌ خوانده است. همچنین رقم یک میلیون و ۲۳۵هزار دلار را آورده ارزی بازی‌های ایرانی ذکر کرده‌اند. شما به عنوان یکی از قدیمی‌های این بازار چقدر با این اعداد و ارقام موافق هستید و چقدر آنها را واقعی می‌دانید؟

عدد و رقم‌هایی را که اشاره کردید، من هم دیده‌ام اما به‌نظرم خیلی دقیق نیستند‌ چون مثلا در مورد بازی‌های خارجی به دلیل کپی‌های غیرقانونی‌ که از آنها می‌شود، نمی‌توان آمار واقعی ارائه کرد. البته روی بازی‌های موبایلی تا حدودی می‌توان آمار ارائه کرد‌ چون مثلا در فروشگاه مشخصی مانند کافه‌بازار ارائه می‌شوند. همچنین اخیرا موسسه دایرکت که زیرمجموعه بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای است آماری ارائه کرده و کاربران بازی‌های دیجیتالی در ایران را تا ۲۵میلیون نفر برآورد کرده ‌که هر کدام حداقل یک ساعت در روز بازی می‌کنند. به‌طور کلی ایران جمعیت زیادی دارد و بنابراین مخاطب زیاد است اما در ایران برای اثر هنری و بازی پول زیادی نمی‌پردازند و کسی برای خرید بازی‌ها به اصطلاح دست به جیب نمی‌شود. نبود قانون کپی‌رایت هم به این مسئله کمک می‌کند. البته در بازی‌های موبایلی که امکان پرداخت وجود دارد، فرصتی برای درآمدزایی هست اما به‌نظر من نمی‌توان روی بازار ایران حساب ویژه‌ای باز کرد. بعید می‌دانم که هیچ کشور دیگری هم تنها روی بازار داخلی‌اش حساب کند که تنها با استفاده از بازار داخلی‌اش استودیوهای بازی‌سازی‌اش رشد کنند و درآمدزایی داشته باشند. معمولا اگر تیمی موفق می‌شود حتما بین‌المللی کار می‌کند و در سطح دنیا پخش دارد. 

  •   عدد شفافی در مورد بازار ایران ذکر نکردید. چه عدد و رقمی در مورد بازار جهانی بازی وجود دارد؟

بازار بازی‌های موبایلی رشد بزرگی کرده و حتی روی ۱۰۰میلیارد دلار ارزش‌گذاری شده است. این نکته را هم بگویم که در سال ۲۰۰۰ حجم بازار بازی به رقم بازار هالیوود رسیده بود و الان آن را هم رد کرده و این رشد را مدیون موبایل است. چون مثلا قبلا یک فرد ۵۵ساله پی‌اس‌۲ بازی نمی‌کرد اما با موبایل این امکانش برایش فراهم شده یا خانم‌ها هم حضور پررنگی در این صنعت دارند و حجم قابل‌توجهی از کابران بازی‌ها را تشکیل می‌دهند. این رشد را در حوزه پی‌سی‌ها و کنسول‌ها هم شاهد بوده‌ایم هر چند موبایلی‌ها کماکان دست بالا را دارند. در جهان این صنعت جدی است اما در ایران این صنعت هنوز جدی نشده است.

  •   فن‌افزار تاکنون چند بازی تولید کرده و در کدام حوزه‌ها بوده است؟

کارهایی که تاکنون منتشر شده‌ ۶ بازی است؛ ۳محصول در حوزه پی‌سی و ۳ محصول در حوزه موبایل. 

  •   آماری از میزان کلی انتشار و فروش این ۵ بازی دارید؟

بازی شادوبلید در گوگل‌پلی هم نشر شده و نسخه رایگان هم داشته که تعداد انتشارش به بیش از ۵میلیون نسخه می‌رسد. 

  •   نسخه پولی این بازی‌ چه میزان فروش داشته است؟ 

در اپ‌استور تا ۱۵۰هزار نسخه و در گوگل‌پلی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰هزار نسخه به فروش رفته است. 

  •   با چه قیمتی به این میزان از فروش رسیده‌اند؟

شادوبلید اول ۲ دلار و شادوبلید دوم ۵ دلار بوده است. 

  •   در حوزه پی‌سی و بازی‌هایی مانند گرشاسب و نسخه پی‌سی شادوبلید در ایران و خارج از ایران چقدر فروش داشتید و با چه قیمتی؟

حدود ۳۰۰ هزار نسخه روی پی‌سی. در ایران هر نسخه بین ۳ تا ۵هزار تومان به فروش رفته و خارج از ایران فروش هر دو نسخه شادوبلید با قیمت ۱۵دلار آغاز شد اما فروش بالا معمولا مربوط به زمانی است که روی محصول‌تان حراج داشته باشید و قیمت پایین‌تر بیاید. 

  •   در بازار کنونی ایران چه کسانی رقیب شما هستند و سهم فن‌‌افزار چقدر است؟

الان در بازار ایران بحث رقابت مطرح نیست چون بسیاری از مخاطبان ایرانی حتی نمی‌دانند که در ایران هم بازی ساخته می‌شود و الان هر کسی وارد بازار شود به نفع سایرین است چون بیشتر شناخته می‌شویم. در سطح جهان هم که وضعیت مشخص است و ما از آنها خیلی عقب هستیم. 

  •   هزینه ساخت یک بازی شامل چه مواردی است و فن‌افزار معمولا برای ساخت بازی‌هایش چه هزینه‌هایی صرف می‌کند؟ 

عمده هزینه‌های ساخت بازی یعنی تا ۹۵درصد به دستمزدها برمی‌گردد. بازی‌ها را هم می‌توان با تیم دو تا سه نفره در سه ماه ساخت و هم ‌با تیم ۱۲نفره در سه سال. اما هزینه‌های خود ما برای ساخت هر بازی بین ۲۰۰ تا ۵۰۰میلیون تومان بوده است. مثلا برای ساخت گرشاسب اول تا ۳۰۰میلیون تومان طی چهار سال هزینه کردیم. البته این هزینه در حال حاضر تا سه برابر شده است. 

  •   امروز وجود نیروی انسانی مجرب از مشکلات حوزه الکترونیک است؛ تاکنون از نیروی انسانی خارج از کشور کمک گرفته‌اید؟

بله و در بحث قصه و صداگذاری چون شهروند آنجا هستند و بهتر از خودمان می‌توانند این کار را انجام دهند. ما به رهبران بازی‌سازی نیاز داریم. اگر می‌توانستیم این افراد را که تا ۲۰سال سابقه بازی‌سازی دارند، به ایران بیاوریم، صنعت بازی ایران رشد قابل توجهی می‌کرد. ما نیروهای کم‌تجربه عالی داریم اما این افراد برای ساخت بازی‌ها باید تصمیم‌های بسیاری بگیرند که این تصمیم‌ها را معمولا غلط می‌گیرند چون تجربه بازی‌سازی ندارند. برنامه‌نویس خوب، آرتیست خوب و طراح بازی خوب داریم اما تصمیمات اشتباه زیاد می‌گیریم. ما مدیران میانی خوب یا نداریم یا کم داریم، در حالی که مدیر میانی می‌تواند معجزه کند. 

  •   چه موانعی برای حضور این مدیران در ایران وجود دارد؟ 

مانع نخست برمی‌گردد به تصویر نه‌چندان خوشایندی که از ایران برای خارجی‌ها ساخته‌اند و مانع مهم دیگر مربوط به دستمزد‌های بالای این افراد است. 

  •   حدودا چقدر می‌گیرند؟

حداقل ماهی ۱۰هزار دلار که در ایران می‌شود رقمی بین ۴۰ تا ۵۰میلیون تومان. 

  •   فن‌افزار نخستین در حوزه خودش است؟

نه. حداقل سه تا چهار شرکت قبل از ما کارشان را آغاز کردند و بازی منتشر کردند. مثلا بازی‌های پایان معصومیت شرکت هنرهای پویا ۲ یا ۳ آن قبل از ما در بازار حضور داشت. همچنین بازی عصر پهلوانان به بازار آمده بود. بنابراین ما و این چند شرکت موج اول بازی‌سازها در ایران بودیم. 

  •   در حال حاضر چه تعداد بازی‌ساز جدی در ایران داریم؟

تعدادشان زیاد نیست و در حد سه تا چهار شرکت است که تولید دارند و پخش موفقی هم داشته‌اند. البته تولید بازی در ایران زیاد است اما توسط تیم‌های کوچک انجام می‌شود که بعضا موفق می‌شوند و تعداد زیادی هم موفقیتی به دست نمی‌آورند. بنابراین در حال حاضر نمی‌توانیم بگوییم صنعت بازی در ایران صنعتی جدی و پول‌ساز است. 

  •   با توجه به اشاره خودتان به سال ۸۵ و حضورتان در این بازار و اینکه کمابیش شرکت‌هایی هم با فاصله زمانی یکی دو سال قبل و بعد از شما در بازار حضور داشته‌اند یعنی بیش از یک دهه از تولید بازی در ایران می‌گذرد اما اشاره می‌کنید که این صنعت هنوز جدی نیست. مهم‌ترین دلیل یا دلایل جدی‌نشدن صنعتی که تا ۲۵میلیون گیمر دارد، چیست؟

جنبه‌های مثبت زیادی در ایران داریم. جمعیت مخاطبان یکی از آنها‌ست. نیروی انسانی باکیفیت و بااستعداد هم داریم و به جرات می‌توانم بگویم همه اتفاق‌های مثبتی که برای فن‌افزار رخ داده، به خاطر استعداد نیروی انسانی‌اش بوده. اینها ویژگی‌های مثبت ایران است و من هم وقتی در آمریکا موفقیت‌شان را می‌دیدم با خود فکر می‌کردم که اینها آدم‌های نابغه‌ای نیستند و چون عاشق ایران بودم آرزو می‌کردم برگردم به ایران و کاری بکنم. اما در ایران کار عالی خیلی کم ساخته می‌شود و این مسئله تنها در حوزه بازی نیست. حتی در حوزه استارت‌آپ‌ها هم ما شاهد رشد یک یوتیوب و حضور در سطح بین‌المللی نیستیم. استارت‌آپ‌های ایرانی بیشتر در حال بومی‌سازی ایده‌های خلاقانه خارج از کشور هستند. حتی کمیک یا انیمیشن یا کتابی نداریم که تاثیر جهانی داشته باشند. 

  •   چرا چنین اوضاعی داریم؟ 

از جمله نگرانی‌های خود من این بود که شاید در ایران انیمیتور یا آرتیست‌های خوب نتوانم پیدا کنم یا طراح بازی در ایران وجود نداشته باشد‌ اما وقتی به ایران آمدم متوجه شدم که اتفاقا مشکل ما در این موارد نیست‌ بلکه ما کارهای پایه‌ای را انجام نمی‌دهیم. مثلا صداقت؛ افراد با خودشان و با تیم‌شان صداقت اندکی دارند. روابط انسانی، مسائل مدیریتی و نبود اخلاق کاری بیشترین مشکل را در ایران ایجاد می‌کنند. بنابراین مهم‌ترین مسئله نداشتن کامپیوتر قوی‌تر یا فوق تخصص‌های بیشتر نیست و من در آمریکا هم که کار می‌کردم از همه جای دنیا افرادی حضور داشتند؛ از هند و چین گرفته تا پاکستان و فرانسه؛ آدم‌های معمولی که روحیه تیمی داشتند و به فکر رشد و خلاقیت بودند. ایرانی‌ها بیشتر به دنبال میانبر‌زدن هستند تا موفق‌شدن در فرایند زمان و اینکه اعتماد به نفس ایرانی‌ها پایین است. 

  •   فن‌افزار خودش را شرکت سوددهی می‌داند؟

بله.

  •   این سوددهی طی فرایندی ۱۰ساله اتفاق افتاده و شاید در پنج سال اول سودده نبوده. شیوه مدیریت شما برای ادامه کار چگونه بوده است؟ 

آقای جان وودن، مربی بسکتبال است در آمریکا. او حرف جالبی دارد و می‌گوید همه برد را دوست دارند اما چه کسانی آماده‌سازی برای برد را تحمل می‌کنند؟! همه ما دوست داریم پولدار شویم، معروف شویم، بهترین استودیوی گیم خاورمیانه باشیم، اما چه کسی حاضر است پای این کار بایستد و کارهای لازم را انجام دهد؟ بنابراین اگر کسی این روحیه و انگیزه جدی را دارد و می‌داند چه کاری می‌خواهد بکند، ۱۰۰درصد باید وارد میدان شود و من مطمئنم در ایران می‌توان در حوزه بازی کارهای عالی انجام داد. هر کدام از بچه‌های ما می‌توانستند کارهای دیگر بکنند و درآمدهای بیشتری هم داشته باشند اما دلیل اینکه ایستادند این است که چشم‌اندازی داریم که سعی می‌کنیم به آن برسیم‌ ولی اگر کسی شک دارد، اگر کسی صرفا به خاطر پول می‌خواهد بیاید مثلا بگوید بازی کلش‌آف‌کلنز درآمدش بد نیست ما هم یکی بسازیم و پولدار شویم، ۱۰۰درصد موفقیتی به‌دست نمی‌آورد. 

  •   ظاهرا اعتقاد زیادی به تیم فن‌افزار دارید؛ تیم فن‌افزار در حال حاضر چند نفره است؟ 

در تیم تولید ۱۵نفر کار می‌کنند و در دفتر نشر هم ۷نفر هستند. همچنین بچه‌های دیگری هم هستند که از راه دور با آنها همکاری می‌کنیم که لزوما در تهران هم نیستند و مثلا در آمل یا خارج ایران و در آمریکا هستند. به‌طور کلی تیم فن‌افزار حدودا ۳۰نفره است. 

  •   تاکنون جذب سرمایه‌ هم داشته‌اید و اینکه اشاره‌ای هم بکنید به رقمش؟ 

سال ۸۸ بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای ۱۰۰میلیون تومان به ما پرداخت کرد در قبال ۵۰درصد سود فروش. برای گرشاسب‌۳ هم که تا۶۰درصد پیش رفت، قرار بود بنیاد سرمایه‌گذاری کند که با مشکلاتی مواجه شد و کار پیش نرفت. از آن زمان به بعد بیشتر به مستقل‌بودن فکر کردیم و از راه فروش بازی‌های‌مان هزینه بازی بعدی را فراهم کرده‌ایم. 

  •   پیشنهاد سرمایه‌گذار نداشتید کلا؟

اخیرا برای بخش نشر که راه‌اندازی کرده‌ایم پیشنهادهایی شد و سرمایه‌گذار هم جذب کردیم. 

  •   عدد و رقم‌ها را نمی‌گویید؟

نمی‌توانم اشاره کنم.

  •   جایی از حرف‌های‌تان به چشم‌انداز فن‌افزار اشاره کردید. این چشم‌انداز را کمی توضیح بدهید. مثلا چه تیراژهایی برای فروش و درآمدزایی در ذهن دارید؟ 

ما فکر می‌کنیم بازی پی‌سی کنسولی که بیشتر از یک میلیون نسخه بفروشد، موفق است و ما دوست داریم بازی پی‌سی‌ای داشته باشیم که بیشتر از یک میلیون نسخه بفروشد و فکر می‌کنیم طی دو تا سه‌سال آینده به این هدف‌مان می‌رسیم. 

  •   در عرصه بین‌المللی فروش دارید. شاید اگر بخواهیم ۱۰۰تولیدکننده اول جهان را نام ببریم فعلا برای ایرانی‌ها جایی وجود ندارد. فکر می‌کنید فن‌افزار می‌تواند زمانی جزو ۱۰۰شرکت اول بازی‌سازی جهان شود؟

۱۰۰درصد چنین آرزویی داریم. ما از روز اول هم می‌ خواستیم که اولین شویم و اتفاق‌های خوبی هم برای ما افتاده است؛ مثلا سال ۲۰۱۴ از شادوبلید در اپ‌استور استقبال خوبی شد و به‌عنوان بازی برتر هفته از نظر ادیتورهای اپ‌استور معرفی شد، فروش خوبی هم داشت و موفقیت‌های دیگری داشته که برای ما افتخار محسوب می‌شود. شاید جایزه‌ای نبردیم اما جزو بهترین‌ها بودیم. 

  •   در حوزه استارت‌آپی بحث ارزش‌گذاری روی برند، مطرح است. اگر به شما بگویند باید روی فن‌افزار ارزش بگذارید، چه عدد و رقمی می‌گویید؟

ارزش‌گذاری روی استارت‌آپ با ارزش‌گذاری بازی خیلی متفاوت است‌ چون هر بازی جدا از شرکت تولیدکننده می‌تواند ارزشگذاری خاص خود را داشته باشد. 

  •   مثلا برای گرشاسب چه قیمتی در ذهن دارید؟ 

پاسخ دادن به این سوال خیلی سخت است. 

  •   بگذارید سوال را جور دیگری بپرسم؛ امتیاز یک بازی را هم می‌توان یک‌جا فروخت؟

نشدنی نیست. نسخه بعدی گرشاسب اگر بیاید خیلی جلوتر است چون بیشتر از ۲۰۰هزار نفر، بازی اول را به صورت رسمی بازی کرده‌اند، برایش اطلاع‌رسانی شده، در تهران ۷ یا ۸ بیلبورد تبلیغاتی برایش گرفتیم حتی تبلیغ تلویزیونی داشت. بنابراین گرشاسب بعدی اگر بیاید قطعا می‌شود ارزشی برای اولی در نظر گرفت. مثلا گرشاسب اول قرارداد ۴۰۰میلیون تومانی با شرکت پخش داشت برای یک سال که تا سقف ۱۵۰هزار نسخه بفروشد. این قرارداد تمدید هم شد که این بار مبلغ قرارداد ۲۲۰میلیون تومان بود؛ یعنی کل فروش داخل ایران گرشاسب ۶۲۰میلیون تومان شد.

  •   فروش خارج از ایرانش چطور؟

فکر می‌کنم عدد فروشش حدود ۱۰۰هزار دلار شد. 

  •   در سایت‌تان اشاره‌ای به حضور در حوزه نشر دیجیتال کرده‌اید. توضیح بیشتری می‌دهید؟

به خاطر مشکلاتی که در پخش فیزیکی بازی در ایران وجود دارد، تصمیم گرفتیم به سمت پخش دیجیتال برویم و این کار را در قالب سیستمی به نام هیولادات‌کام طراحی کرده‌ایم که قرار است تا ۳هفته دیگر راه‌اندازی شود که در واقع فروشگاه بازی‌های دیجیتالی و بازی‌های پی‌سی است. 

  •   ارگان‌های دولتی مرتبط به حوزه کاری شما یکی وزارت ارشاد است و دیگری بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای، نحوه تعامل شما با نهادها چگونه است؟

وزارت ارشاد کلیه کارهای مربوط به بازی را واگذار کرده به بنیاد ملی بازی‌‌های رایانه‌ای. ما از سال ۸۷ که با بنیاد آشنا شدیم ارتباط خوبی با آنها داریم و در مقطعی با آنها شریک بودیم. حتی کمک فنی به آنها داده‌ایم و الان که بنیاد انستیتوی بازی‌سازی راه‌انداخته برای آموزش،  بچه‌های ما همیشه آنجا مدرس بوده‌اند. در واقع همیشه تعامل خوبی داشته و داریم. البته گاه موانعی نیز بوده مثلا همان ابتدا به اسم سوشیانس ایراد گرفتند و بازی بعدها با نام گرشاسب منتشر شد. به‌طور کلی ما کار عجیب و غریبی نمی‌خواستیم بکنیم. هر کسی که در ایران زندگی می‌کند می‌داند که چارچوب‌های ایران چیست و در همان حدود کار می‌کند.

  •   یکی از مسائلی که در مورد بازی‌ها و مثلا بازی پوکمون‌گو وجود داشت، بحث امنیتی بود؛ این استرس را در مورد شما ندارند؟ کلا مطرح کردن امنیت درباره یک بازی چقدر جدی است؟

مطرح‌کردن چنین حرف‌هایی اشتباه محض است چون راه‌های علمی و جدی‌ وجود دارد که می‌تواند صحت و سقم خطرناک بودن یا نبودن یک بازی را نشان دهد. من فکر می‌کنم مطرح کردن این بحث‌ها بیشتر اقتصادی است. مثلا کلش‌آف‌کلنز هم در ایران بسیار محبوب شد اما چرا باید بگویند بازی شیطان‌پرستی است؟ این حرف عین جوک است. همه چیز مربوط به پول‌های بزرگ است که همه چیز را سیاسی جلوه می‌دهد و موانعی ایجاد می‌شوند. یعنی جایی که پول‌های بزرگی رد و بدل می‌شود و افرادی سهمی از آنها نداشته باشند، مسئله را سیاسی یا اعتقادی جلوه می‌دهند. شاید اگر ما هم روی موفقیت شادوبلید در ایران تمرکز کرده بودیم با همین مسائل روبه‌رو می‌شدیم.
 

  •   انتهای گفت‌وگوی‌مان است. یکی دو سوال کوتاه دارم؛ خودتان روزی چند ساعت بازی می‌کنید؟

الان خیلی کم شده شاید هفته‌ای سه یا چهار ساعت. 

  •   و قبلا چقدر بوده؟

بیشتر بوده، روزی ۳ تا ۴ساعت. 

  •   محبوب‌ترین بازی‌ شما؟ 

بازی گاد‌آف‌وار را خیلی دوست دارم و گرشاسب هم الهام گرفته از گادآف‌وار بود. 

  • از ایده‌ وب‌سایت خودرو تا بازی اساطیر ایرانی

خیابان میرداماد نرسیده به میدان مادر؛ در این آدرس شرکت فن‌افزار واقع شده. ۱۲ظهر، ساعت قرارمان است. شب گذشته‌اش و ساعت از ۱۰ گذشته بود که ایمیلی ارسال کرد و زمان گفت‌وگو را نهایی کرد. ایمان زیادی به ایمیل دارد. بخشی از موفقیت نشر بین‌المللی بازی‌هایش را هم مدیون همین ایمیل است. وارد دفتر کارشان که می‌شوی، استفاده کمی از نور کرده‌اند و تاریکی را به وضوح می‌بینی. اقتصاد مصرف برق یا نوعی دکوراسیون؟ هر چه هست جالب است. مجلاتی تخصصی در حوزه بازی زیر و روی میز جلومبلی به چشم می‌خورد. یکی‌شان را ورق می‌زنم تا گفت‌وگو آغاز شود. قفسه‌هایی در گوشه‌گوشه دفترشان چیده شده و پوسترهایی از بازی‌های‌شان بر دیوار. سوشیانسی که بعدها شده گرشاسب روی دیوار دفتر کارشان همچنان سوشیانس است. امیرحسین فصیحی بلند‌بالا و تیره‌پوش است اما دلش به آینده‌ای سرشار از موفقیت روشن است. ریش انبوهی دارد. بسیار مبادی آداب است و البته خوب‌گفتار.  

  •   بازگشت از آمریکا

متولد ۵۴ است. لیسانس مهندسی عمران از دانشگاه شریف دارد و ورودی سال ۷۲. سال ۷۸ برای ادامه تحصیل به آمریکا می‌رود و در دانشگاه یواس‌سی در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل می‌کند. بعد از فارغ‌التحصیلی در آمریکا، دوسه سال هم در این کشور و در شرکتی که نرم‌افزارهای مهندسی تولید می‌کرده، کار می‌کند. در این شرکت عضو تیم برنامه‌نویسی این شرکت بوده است. کلا از دوران دبیرستان علاقه‌مند به برنامه‌نویسی بوده و در دوران دانشجویی چه در ایران و چه در آمریکا برنامه‌نویسی کرده است. سال ۲۰۰۴ به ایران برمی‌گردد و شرکت فن‌افزار را با چند نفر از دوستانش راه‌اندازی می‌کند. برنامه بازگشت به ایران را به صورت حتمی پیگیری نمی‌کرده اما به نظرش رسیده که در حوزه ساخت بازی در ایران کارهای شدنی‌ زیاد است. می‌گوید در آنجا به هر حال به عنوان یک خارجی نمی‌توان به راحتی تیم تشکیل داد و کار کرد. در آمریکا این کار زمان بسیار بیشتری نیاز داشت اما در ایران به نظرم شدنی‌تر بود. هر چند در حال حاضر شرکتی هم در آمریکا برای بیزینس و تعامل بین‌المللی تاسیس کرده‌ چون به دلیل تحریم‌ها نمی‌توانند با هویت ایرانی در بازار جهانی و به ویژه در آمریکا حضور داشته باشند. البته اوضاع اروپا و کشورهای اروپایی بعد از رفع تحریم‌ها به‌مراتب بهتر شده اما هنوز هم برای تعامل با شرکت‌های آمریکایی آن هم با هویت ایرانی مشکلاتی وجود دارد. 

  •   به سمت‌وسوی گرشاسب

نخستین کاری که از آمریکا در ذهنم داشتم که احتمال می‌دادم در ایران بتوانم آن را عملیاتی کنم، راه‌اندازی وب‌سایت آگهی‌های تصویری خودرو بود. به این صورت که سایتی به نام خودرووب را راه‌اندازی کردم چون در آمریکا خرید و فروش خودرو به صورت اینترنتی در آن زمان رواج داشت و سایتی به نام اتوتریدر شهرت بسیاری داشت و خود من چند بار از آن اتومبیل خریداری کرده بودم؛ چون در ایران آن زمان اصلا بحث ایکامرس هنوز جدی نشده بود و مثلا یک سایتی بود که آگهی‌های همشهری را سعی کرده بود روی سایت ببرد. ایده این بود که از کارت شتاب بشود برای پرداخت ‌استفاده کرد. حدود شش ماه بانک ملت این سرویس را راه‌اندازی کرد اما بعد جمعش کرد. آن زمان سال ۸۲ بود. موتورسوار داشتیم که می‌رفت عکس می‌گرفت و ما تله‌مارکتینگ می‌کردیم. به این صورت که یک نفر از تیم ما به آگهی‌های همشهری زنگ می‌زد و از آنها می‌پرسید که می‌خواهید آگهی‌ شما به صورت تصویری روی اینترنت قرار بگیرد؟ از هر ۱۰۰نفر شاید پنج نفر قبول می‌کردند. حداکثر روزی سه تا آگهی ‌می‌گرفتیم؛ یعنی در واقع به این نتیجه رسیدیم که این کسب‌وکار مقیاس‌پذیر نیست و رشد خوبی نداشت اما از همین طریق و از حوزه خودرو چند شرکت با ما تماس گرفتند که سایتی می‌خواستند که ماشین‌آلات صنعتی را از آن طریق بفروشند؛ یعنی از ما به عنوان یک تیم راه‌اندازی سایت کار می‌خواستند. ما هم این امر را نشدنی نمی‌دانستیم و این شد شروع شرکت فن‌افزار به عنوان تولیدکننده نرم‌افزار و سیستم‌های اینترنتی، سی‌آر‌ام، پرتال‌ها و... ما هم برای اینکه بتوانیم شرکت را سر پا نگه داریم، این پیشنهادها را می‌پذیرفتیم. در این زمینه پرتالی برای ایران‌خودرو، استانداری قزوین و... راه‌اندازی می‌کردیم. 

  •   سابقه بازی‌سازی در ایران

در ابتدا بازار ایران پر از گیمر بود. از آتاری‌بازها تا نینتندوبازها. اما بازی‌ساز ایرانی در این بازار نداشتیم. فکر می‌کنم از سال ۸۵ به این سمت بود که رفته‌رفته شرکت‌هایی مانند هنرهای پویا و رسانه و افزار شریف وارد این بازار شدند و بازی‌سازی توسط فعالان ایرانی آغاز شد. 

  • بازی‌های ایرانی را پخش نمی‌کنند

شرکت‌هایی که پخش فیزیکی را در ایران انجام می‌دهند، سی‌دی را به فروشگاه‌های عرضه محصولات فرهنگی یعنی فروشگاه‌هایی که انیمیشن و بازی می‌فروشند، می‌رسانند. اینها شرکت‌هایی هستند که بازی‌های خارجی غیرقانونی را دانلود می‌کنند و سی‌دی را تکثیر می‌کنند و به دست کسانی که بنکدار هستند، می‌رسانند و از آنجا به مغازه می‌رسد. چنین شرکتی به هیچ‌کس جوابگو نیست و بازی‌ای‌ را به مغازه می‌دهد که در سطح جهان برایش تبلیغات انجام شده است، مثلا بازی فیفا. چنین شرکتی سود زیادی می‌برد مثلا به مغازه می‌دهد ۲هزار تومان و مغازه هم ۴هزار تومان می‌فروشد. حالا تولیدکننده ایرانی که می‌خواهد وارد این بازی شود چون محصولش صاحب دارد و تولیدکننده‌اش مشخص است، این شرکت باید همان کار را برای تولیدکننده داخلی انجام دهد، پولی به او بدهد و به او جواب هم پس بدهد. بنابراین شرکت‌های پخش بازی‌های ایرانی را کمتر پخش می‌کنند چون سود زیادی نصیب‌شان نمی‌شود.  از طرفی بازی‌های ایرانی کیفیت نمونه‌های خارجی را ندارند و بنابراین انگیزه‌ای برای شبکه‌های پخش وجود ندارد که این کار را بکنند، چون کاری غیرقانونی می‌کنند که سود زیادی دارد. برای حل این مشکل، بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای و وزارت ارشاد جوایزی تعیین کردندکه اگر شرکت‌های پخش بازی‌های ایرانی را پخش کنند، به آنها اجازه داده می‌شود که بازی خارجی را هم پخش کنند؛ یعنی الان برای پخش کپی‌های غیرقانونی از ارشاد و بنیاد اجازه می‌گیرند! حتی کوپن تعیین شد و اینها راه‌حل‌های درستی نبود و راه‌حل درست این است که اصلا اجازه کار غیرقانونی داده نشود. الان اتفاقی که افتاده این است که شرکت‌های نشر رغبتی ندارند که بازی‌های ایرانی را پخش کنند و می‌گویند ببینیم دولت به ما چه می‌گوید و چقدر پول می‌دهد و یک ریال هم ریسک نمی‌کنند. درحالی‌که شرکت ناشر باید تحقیقات کند، بازاریابی کند و پشتیبانی برای محصول در نظر بگیرد، اما شرکت‌های پخش سنتی در ایران هیچ‌گاه این کارها را نکرده‌اند. به همین دلیل امروز بازی‌های زیادی در ایران ساخته شده ولی پخش‌نشده چون نتوانسته‌اند پخش کنند و شرکتی نیست که پخش کند. به نظر من راه‌حل از بین بردن این مشکل، عرضه دیجیتالی بازی پی‌سی است؛ شبیه اتفاقی که برای بازی‌های موبایلی می‌افتد. در سطح جهان هم الان پخش بیشتر به‌صورت دیجیتالی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۲
امین زندی

احد عظیم زاده هستم، موفق ترین «بیزینس من» فرش دستباف در دنیا». در این نقل قول تردید نتوان کرد. او چنان با قاطعیت از کار و تجارت خودش دفاع می کند که ناخودآگاه مخاطب را به این واقعیت می رساند که فرش عظیم زاده در عرصه تجارت یک استثناء است. 

اگر نخستین سال های زندگی مشقت بار این تاجر فرش را در نظر بگیریم و آن را با موقعیت کنونی اش قیاس کنیم، شگفت زده خواهیم شد. کسی که در هفت سالگی و از همان روز اول مدرسه، مجبور می شود پشت دار قالی بنشیند، اکنون با اتکا به خلاقیت و کار طاقت فرسای خودش، یکی از بزرگ ترین تاجران فرش در دنیا است و به قول خودش هربار که برای خرید به بازار تبریز می رود، این بازار را تکان می دهد. آن هم در هنگامه ای که بحران در تار و پود تولید و تجارت فرش دستباف ایران تنیده شده و آمار رسمی دال بر کاهش 33درصدی صادرات این محصول ملی در ماه اول سال جاری است. 
    
متن گفت وگو با احد عظیم زاده را بخوانید. 
    
آقای عظیم زاده! چند سالی است که بحران فرش دستباف ایران را به گردن مدیریت غیرعلمی در داخل و فرصت طلبی رقبا در خارج می اندازند. واقعا از نظر جنابعالی چرا تولید و صادرات فرش دستباف ایرانی با آن قدمت و اصالت و ابهت به این حال و روز افتاده که قدرت رقابت با تولیدات باسمه ای پاکستان را هم از دست داده است؟
    
پیش از انقلاب 68درصد بازار های جهانی فرش در اختیار ایران بود. در حال حاضر سهم کشورمان از این بازار 22درصد است. 
    
به نظر من تولید فرش دستباف نه تنها افت نکرده، بلکه به لحاظ کمیت و کیفیت رشد هم داشته است. اما چرا برخی کشور ها با سابقه صدسال تولید فرش دستباف، گوی رقابت را از ایران که سابقه ای 3هزار ساله دارد، ربوده اند؟ این روند چند دلیل دارد که یکی از آن دلایل، فرصت طلبی رقبای خارجی است. از این نکته غافل نباشیم که فرش تولیدی رقبای ما هنوز در بازار های جهانی امتحان پس نداده است. همه می دانند که فرش دستباف ایرانی اعتبار جهانی دارد. در موزه های مشهور دنیا، هر قطعه فرش ایرانی از 5 تا 30میلیون دلار قیمت دارد. بنابراین از برلیان، مرغوب تر و گران تر است. اما آیا بازاریابی های ما که عمدتا از سوی کارشناسان دولتی صورت می گیرد، حرفه ای و جامع است؟ من می گویم نه. چون کارشناسان دولتی، تجربه این کار را ندارند. چیز هایی در دانشگاه خوانده اند که بعضا با واقعیت ها تناسب ندارد. نه اطلاعات کامل در زمینه فرش ایران دارند و نه بازار ها را به خوبی می شناسند. در نتیجه برخی اوقات فقط پیشنهاد های غلط می دهند و به این صنعت ملی آسیب هم می رسانند. بافندگان فرش با خون جگر تولید می کنند اما چون پای عرضه می لنگد نه آنها منتفع می شوند نه صادرکنندگان. 
    
حدود 2میلیون و 400هزار نفر بافنده فرش داریم که یکی یکی دارند میدان را خالی می کنند و احتمالا برای کاریابی یا باید به سوی میادین پارس جنوبی بروند یا در حالت دیگر، به اعتیاد پناه ببرند. آیا این بازی با اقتصاد کشور نیست. 
    
اما دولت مدعی است که از این صنعت حمایت می کند. مراکز مختلفی هم به همین منظور تاسیس شده حتی اخیرا طرح تبلیغات ماهواره ای فرش از طریق کانال های پربیننده خارجی مطرح گردیده و ظاهرا اعتبار کلانی هم به آن اختصاص داده شده است. 
    
دولت چگونه حمایت می کند؟ تلویزیون ملی کشور که باید رسانه اصلی تبلیغات صنعت ملی فرش باشد، چه کار کرده است؟ 
معاون سابق سازمان توسعه تجارت، دو سال پیش رسما اعلام کرد که این سازمان 50درصد تبلیغات برون مرزی فرش ایران را از طریق شبکه «جام جم» تقبل می کند. شرکت فرش عظیم زاده در سال 1384، بیش از یک میلیارد و دویست میلیون تومان (بله تومان، نه ریال!) به تبلیغ داخلی فرش دستباف اختصاص داد. این کاری بود که خودم برحسب ضرورت برای شناخت این صنعت انجام دادم و انتظار یارانه هم از دولت نداشتم. اما از سوی دیگر، طبق صورتحساب صدا و سیما، در همان سال 780میلیون تومان تبلیغات برون مرزی داشته ام که علی الظاهر نصف آن را باید سازمان توسعه تجارت تقبل می کرد. اما از شما چه پنهان که بعد از هشت ماه دوندگی و گرفتاری های بوروکراسی اداری، قرار شد این سازمان فقط پرداخت 10درصد مبلغ کل صورتحساب «جام جم» را تقبل کند. یعنی 180میلیون تومان! خلاصه از این رقم هم 30میلیون تومان قرار است به صورت علی الحساب پرداخت شود و مابقی به بودجه سال آینده واگذار شده است که البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست. آیا این است حمایت های دولتی؟ من تا کی می توانم از جیبم هزینه های هنگفت تبلیغات فرش ایرانی را بپردازم؟ حتی اگر دولت 50درصد هزینه تبلیغات را هم بپردازد باز بودجه تبلیغات داخلی و خارجی شرکت فرش عظیم زاده، بیش از یک میلیارد و 600میلیون تومان در سال 84 بوده است که فکر نمی کنم خود دولت هم این مقدار برای تبلیغ فرش ایرانی هزینه کرده باشد. 
    
آیا این فرصت به شما داده شده که مستقیما درباره مسائل کار خود با مدیران ارشد وزارتخانه ارتباط برقرار کنید. شاید آنها واقعا از این ماجرا خبر ندارند. 
خیر. تا به حال حتی یک جلسه رسمی در این خصوص برگزار نشده. الان چهار ماه است که تقاضای ملاقات با وزیر بازرگانی کرده ام اما هنوز موفق به دیدار ایشان نشده ام. من یک بازرگان موفق هستم و باید در وزارتخانه بازرگانی به رویم باز باشد، اما این طور نیست. 
    
برگردیم به این نکته مهم که می گویند رقبا طرح های فرش ایرانی را سرقت کرده اند و با کپی از روی آنها، محصولات خود را به نام ایران صادر می کنند. آیا واقعا چنین است؟
بله، باید از مدت ها پیش، برای فرش ایرانی شناسنامه صادر می شد. ما در شرکت فرش عظیم زاده این کار را کرده ایم و فرش را با شناسنامه اش که حکم پاسپورت را دارد، صادر می کنیم. دکتر میرکاظمی، وزیر محترم بازرگانی از این ایده ما استقبال کرد و آن را ستود. با این وصف، دیگر نمی شود در بازار جهانی تقلب کرد. 

در زمینه برگزاری نمایشگاه ها چه نظری دارید. آیا ساختار دولتی نمایشگاه در ایران، مقتضیات جهانی را دارد؟
شرکت سهامی فرش ایران که برگزار کننده اصلی نمایشگاه های تخصصی فرش در کشورمان است با این مقوله بیگانه است. نمایشگاهی که پارسال در تهران برگزار شد واقعا جای تاسف داشت و مایه آبروریزی بود، اگر این شرکت نمی تواند مجری نمایشگاهی خوبی باشد بهتر است از خیر آن بگذرد. متری 20هزار تومان سود می برند که چی؟ این حمایت از صادرکننده نیست. ظلم آشکار به او است. خدمات فاقد کیفیت به صادرکنندگان و مهمانان خارجی هم حکایتی دیگر دارد که مثل روز روشن است. سالن ها گرم است، کولر کار نمی کند، آسفالت و چمن محوطه های نمایشگاه درب و داغان است و… چرا در نمایشگاه های خارج از کشور همه چیز مرتب و منظم است و بهترین خدمات را به مهمانان و بازدیدکنندگان می دهند؟ به هرحال آنها می دانند که با برپا کردن چند غرفه، نمایشگاه برگزار نمی شود. 
    
یک سوال دیگر، باتوجه به تجربه دیدار شما از نمایشگاه های خارجی و تعامل نزدیک با بازارهای جهانی بیشترین استقبال خریداران از کدام نوع فرش دستباف ایرانی صورت می گیرد؟
فرش تبریز. نه اینکه فکر کنید چون خودم تبریزی هستم، این ادعا رادارم. واقعیت همین است. فرش تبریز از نظر طراحی و رنگ آمیزی بسیار متنوع و خلاقانه است. فرش نائینی سال ها است که فقط پنج، شش رنگ دارد. فرش اصفهان هم قبل از انقلاب، وضعیت بهتری داشت اما حالا افت کرده چون تنوع ندارد. جاهای دیگر هم، همین طور، متاسفانه تنوع تولید از بین رفته است. 
    
گران ترین فرشی که تا به حال به مشتریان خارجی فروخته اید چقدر ارزش داشته؟
درست یادم نیست. من فرش یک میلیون تومانی فروخته ام. 200میلیون تومانی هم فروخته ام... 
    
چندتا فروشگاه در ایران و خارج دارید؟
در تهران 2 فروشگاه بزرگ فرش دارم. 
در توکیو هم انبار فرش دارم، در همین فروشگاه (جام جم) مرغوب ترین فرش ها و تابلوهای دستباف ایران را می توانید ببینید. 
    
در بازارهای داخلی اوضاع چگونه است، فرش های نفیس چگونه قیمت گذاری می شوند، آیا معیار حرفه ای وجود دارد؟
در فروشگاه من همه فرش ها کدگذاری شده اند و قیمت های کارشناسی شده و مشخص دارند. طبق خرید، با سود منصفانه قیمت گذاری کرده ایم. تخفیف هم می دهیم، هم به مشتریان خارجی، هم به خریداران داخلی، یک مساله این است که قیمت فرش دستباف در بازار داخلی فقط تابع اراده فروشنده است. خارجی ها بارها به من گفته اند مثلا در فلان بازار، چون دیدند خارجی هستیم، قیمت ها را بالا بردند. درحالی که نباید این طور باشد. دلال ها، کمیسیون می گیرند و قیمت ها را بالا می برند. 
    
شما خودتان این همه فرش های نفیس را از کجا خریداری می کنید؟
از جاهای مختلف. عمدتا از بازار تبریز. هر وقت به بازار تبریز می روم مثل این است که زلزله آمده باشد. سه، چهارمیلیارد تومان فرش می خرم و آن بازار را تکان می دهم. 
    
چند تاجر فرش در ایران این قدر قدرت خرید دارند؟ 
خودم هم کارخانه دارم که 700کارگر و بافنده در آنجا کار می کنند. سال گذشته می خواستم با این صنعت خداحافظی کنم اما بعد به این نتیجه رسیدم که فقط «پول» کافی نیست. انسان آن است که مثل درخت سایه داشته باشد. 
    
از خودتان بگویید و اینکه چه شد که تاجر فرش شدید آن هم به قول خودتان، موفق ترین تاجر فرش در دنیا. 
زادگاه من روستای اسفنجان است در 20کیلومتری تبریز. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و همین مصیبت باعث شد که از پشت میز کلاس اول، یکراست بروم پشت دار قالی. هفت سال فرش بافتم. با فقر و رنج زیاد زندگی کردم و خرج و مخارج خانواده ام را تامین کردم. شب ها درس می خواندم و روزها کار می کردم. از چهارده سالگی به بعد، شدم فروشنده سیار فرش. از فروش هر فرش دستباف یک تومان دستم می آمد تا بعدها که انقلاب شد و رفتم سربازی. از خدمت نظام که برگشتم، چند سفر خارجه رفتم و توانستم مشتریانی قابل اطمینان دست وپا کنم و این آغاز فعالیت تجاری من بود. تا بعد که یک کارخانه در اسفنجان و یکی هم در تبریز راه اندازی کردم. 
    
سرمایه را از کجا آوردید؟
خودم 20هزار تومان سرمایه داشتم. 20هزار تومان هم از یکی از بستگانم قرض کردم، 60هزار تومان هم وام بانکی گرفتم. خلاصه، ریسک کردم. من آدمی ریسک باز هستم، ریسک تجارت می کنم. به پیشنهاد یک مشتری خارجی برای اولین بار در ایران شروع کردم به تولید فرش گرد دستباف تا اینکه پایم به کشورهای اروپایی باز شد و شدم تاجر فرش. اگر آمار دقیق صادرات را اعلام کنند و پیمان فروش ها و دلال ها، خودشان را به عنوان صادرکننده، جا نزنند، آن وقت معلوم می شود که صادرکننده نمونه کشوری در زمینه فرش دستباف چه کسی است. 
    
در سال 84 حدود 400میلیون دلار فرش به خارج صادر شده، سهم شرکت فرش عظیم زاده از این میزان صادرات چه قدر بوده است؟
5میلیون و 840هزاردلار. آمار صادرات صادرکننده نمونه کشوری در سال 1384، بیش از 8میلیون دلار بوده که یک رقم غیرواقعی است چون همین صادرکننده در سال 82، 2میلیون دلار فرش صادر کرده بود. آیا جای تعجب ندارد که با وجود بحران صادرات فرش در سال 84، یک صادرکننده 8میلیون دلار صادرات داشته است. این رشد 400درصدی چگونه بررسی شده؟ آیا جز این بوده که از طریق پیمان فروشی، به این رقم نائل شده اند؟
    
ضمن اینکه من ارزیابی های گمرک را دقیق نمی دانم بنابراین این آماری که اعلام می شود جای سوال دارد و صادرات واقعی را نشان نمی دهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۲۰
امین زندی

اتوبوسى در جاده موفقیت
سیر و سفر در خاطرات مردى، که «سیر و سفر» را راه انداخته، جذاب است. اوبیش از 4 دهه در این بخش فعالیت کرده است  و هنوز هم عاشق اتوبوس است به طورى که خانواده اش هم کیک تولد ۶۰ سالگى او را شبیه اتوبوس ساختند تا او همیشه با آرزویش هم آ وا باشد. 
 خودش مى گویداز موقعى که محصل بوده مشق شب را روى میز شرکت مسافربرى انجام مى داده است. 

نام : حسن، نام خانوادگی : مؤمنى، محل تولد : نائین، تاریخ تولد : 1326

«... در مردادماه سال ۶۹، با توجه به شرایط بد اتوبوس های بین شهری، تصمیم گرفتم شرکت اتوبوس رانی با استانداردهای بهتر تاسیس کنم. بعد از تصمیم و چهار ماه و تلاش، نهایتاً توانستم مجوز راه اندازى «سیر و سفر» را بگیرم. ولى شهردارى به ما  جا نمى داد. سر انجام  یک مغازه میوه فروشى با دو، سه متر جا در ترمینال شرق، پیدا کردم و خواستم  تا پیش از اینکه اینجا راه بیفتد آن را برا یشروع کار اجاره کنم. به ما خندیدند و گفتند با دو متر جا مى خواهى چه کار کنى؟ گفتم: مى خواهم ثابت کنم که اگر کسى بخواهد کارى انجام بدهد با دو متر جا هم مى تواند انجام بدهد. 

ما در تجهیز اتوبوس ها سعى کردیم از امکانات مناسب تر و بهترى استفاده کنیم، در عین حال نظم و انضباط خاصی هم  به کار بردیم. بعدها به ترمینال بیهقی رفتیم و اولین سرویس های نوروزی با ۱۰ دستگاه اتوبوس که  به پلاک هم نرسید و با پلاک موقت کار می کرد در مسیر های  مشهد، شیراز، اصفهان، رشت و تبریز آغاز بکار کرد.... »
حسن مؤمنى در حال حاضر صاحب شرکت مسافربرى «سیر و سفر» و «رویال سفر ایرانیان» و همچنین سیر و سفر فرودگاه امام(ره) و سازنده اتوبوس هاى VIP است. 

«مى شود گفت رمز موفقیت ما علاقه و پشتکار بوده است. در کارى که هدف و علاقه نباشد پیشرفت به وجود نمى آید. هر کسى در فعالیتى که انجام مى دهد باید هدفش این باشد که ایده تازه اى را به جلو ببرد و کار را به روز کند و کیفیت کارش را افزایش بدهد. در ضمن اگر در این سفره اى که پهن می شود  ۱۰ نفر هم دعایمان کنند کافى است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۲۱
امین زندی

محمود خلیلی در سال‌های دهه چهل که به نحوی روند توسعه صنعتی نیز در ایران به تدریج شکل می‌گرفت هنگامی که کسی گاز را نمی‌شناخت، موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او با دریافت امتیاز توزیع و عرضه گاز مایع از شرکت نفت ایران و انگلیس، شرکت بوتان را تأسیس نمود. 

یک انتخاب مطمئن!

اصیل است، جسور است، پیشرو است، توانمن، ماندگار و برجسته است. 

اخیرا مراسم صدمین سالگرد تولد محمود خلیلی، بنیانگذار شرکتی که ما آن را با برند بوتان می شناسیم  برگزار شد. در واقع مراسمی از این دست باعث می‌شود که جامعه بیشتر به نحوه تولید و توزیع یک کالا آن هم با چنین قدمتی ارج بگذارد. 

منصوره خلیلی فرزند اول او که در سال‌های پایانی حیات پدر به جمع دست‌اندرکاران شرکت بوتان پیوست، به رسم یادبود در صدمین سال تولد پدر کتابی به رشته تحریر درآورده که سرنوشت پر فراز و نشیب پدر را در آن منعکس می‌نماید. 

نام : محمود، نام خانوادگی : خلیلی، تاریخ تولد : اردیبهشت 1284، محل تولد : تهران
 
آقا شیخ محمود خلیلی، فرزند شیخ رمضانعلی خلیلی، در خانواده‌ای پر جمعیت، کم بضاعت و سنتی در تهران متولد شد. او ابتدا تدریس می کرد، اما معلمی‌ شغل آینده او نشد و وارد بازار کار شد. 

او درطی زندگی پر فراز و نشیب خود، از تعمیر ماشین‌های سنگین تا پر کردن باتری‌های ماشین و از حفاری تا وارد کردن پمپ پیرلس آمریکایی روزگار گذراند.   حتی رییس اداره کل برق تهران شد. زمانی گاو داری بزرگی راه‌اندازی کرد و بر هه ای کارخانه چینی‌سازی. اما هیچکدام نام او را ماندگار نکرد. تا زمانیکه با تاسیس شرکت گاز بوتان در سال‌های دهه چهل این نام جاودانه شد. 

او به این اندیشه افتاد که حفاری را در مملکت توسعه بدهد، لذا وارد حوزه حفاری شد و جهت ماموریتی به خوزستان رفت و دید گازهایی می‌سوزد و در هوا اوج می‌گیرد. او بیش از سی سال است که به درود حیات گفته اما نام او همچنان ورد زبان‌های مردمان این دیار است. 

 محمود خلیلی در سال‌های دهه چهل که به نحوی روند توسعه صنعتی نیز در ایران به تدریج شکل می‌گرفت هنگامی که کسی گاز را نمی‌شناخت، موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او با دریافت امتیاز توزیع و عرضه گاز مایع از شرکت نفت ایران و انگلیس، شرکت بوتان را تأسیس نمود. 

او فوق‌العاده باهوش بود و از گیرایی بالایی برخوردار بود. بسیار دقیق بود و برای خیلی از کارهایی که قصد انجام آن را داشت از ماه‌ها قبل تحقیق و مطالعه می‌کرد. 

 وی پیش از خوزستان، در سفری به آمریکا مشاهده کرد اجاق‌های تمیزی وجود دارد که بدون آنکه اطراف خود را کثیف کند با شعله‌های منظم و موازی غذا را در آن طباخی می‌کنند. از آن زمان ایده تولید لوازم خانگی گاز سوز را در سر می پروراند. 

امروزه بوتان همچنان در زمره برترین برند ها ی ایرانی در زمینه آبگرمکن دیواری گازی، شوفاژ دیواری گازی، کولر گازی و... است. 

  کیفیت، محیط زیست، نیروی انسانی و فعالیت های اجتماعی از اصلی ترین تعهدات بوتان است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۴
امین زندی

همواره برای جلب رضایت مشتری به ارائه محصول با کیفیت در کنار تنوع و گستردگی اندیشیده ایم. 

گلستان : برای زندگی امروز

نام : سید محمد رضا، نام خانوادگی : گرامی، محل تولد : یزد

در یک خانواده ی سنتی در استان یزد و در محله ی دریان نو متولد شد. در آن زمان، پدرش کار  صادرات چای داشت و علاقه زیادی داشت که فرزندانش تحصیلات عالیه داشته باشند.   تا سن 16 سالگی در ایران بود و بعد از آن به خارج از کشور رفت و در رشته کامپیوتر مشغول به تحصیل شد. 

 بعد از انقلاب درس را رها کرد و به ایران آمد و در رشته مدیریت بازرگانی به تحصیل پرداخت. 

او  ابتدا کار تجارت و بازرگانی را با واردات شروع می کند، سپس وارد عرصه تولید می شود. و مشکلات ناشی از تامین منابع ارزی او را به سوی صادرات پسته می کشاند. 

 او در ادامه فعالیت ها یش، مرغداری سیمرغ را که بعد از انقلاب تعطیل شده بود به کارخانه چای گلستان تبدیل کرد و  با توجه به نیاز باراز به فکر تولید چای کیسه ای افتاد. 

علاوه بر این فعالیتها، در زمینه صنعت برنج و بسته بندی با کیفیت بالا نیز وارد شد و تا به امروز گلستان هم چنین درزمینه زعفران و ادویه جات، انواع کنسرو، دمنوش و غذا های آماده با موفقیت فعال است. 

گلستان، پس از نیم قرن تلاش همچنان می کوشد تا با کمک تجربیات اندوخته شده در این 50 سال کالاهایی قابل اعتماد و با کیفیت تولید نمایدو,بازار همچنان منتظر محصولات نو و با کیفیت آن  است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۷
امین زندی

اگر جزو طبقه متوسط جامعه هستید و برای خرید یک دست کت‌وشلوار مردانه برنامه‌ریزی کرده‌اید، بهترین مارک‌های تولید داخل را احتمالا  "هاکوپیان"، " گراد"، "ماکسیم" یا" ایکات" می دانید. اما به نظر می رسد نمی‌توانید از قیمت مناسب و تنوع محصول در کت‌وشلوارهای " گراد" چشم‌پوشی کنید. 
گراد به چه معناست؟

"گراد" جامه‌ای بوده است که ایرانیان باستان بر تن می‌کرده‌اند. این نام باستانی را " محسن اصفهانیان" –مدیر عامل- برای این  برند برگزید. 

نام: محسن اصفهانیان
سال تاسیس گراد: 1370
نام شرکت : گراد آفرین www.gerad.ir

محصولات: انواع پوشاک مردانه کت و شلوار، پیراهن، تی‌شرت، کروات، پاپیون، جوراب، لباس زیر، کیف، کفش، کمربند، دکمه سردست و انواع لباس‌های زمستانی
 
سال 1376ابتدای راه بود و آموزش و تحقیق. محسن اصفهانیان -مدیر عامل- به همراه  محمودی -عضو هیات مدیره- برای آموختن طراحی و تکنولوژی روز دنیا در کارخانه های مطرح جهان راهی نقاط گوناگون دنیا شد. (کشورهایی مثل آمریکا، ایتالیا، آلمان) و با  آموختن دانش نوین صنعت پوشاک برای پایه گذاری روال جدیدی در تولید و بومی کردن صنعت پوشاک  کشور به ایران بازگشت. 

او  از بدو سرمایه‌گذاری برای افزایش میزان تولید، برنامه‌ریزی گسترده‌ای برای آموزش پرسنل داشت، به‌گونه‌ای که تعداد زیادی از تکنیسین‌های گراد، دوره‌های آموزشی مختلفی در معروف‌ترین انستیتیوهای مد و پوشاک از جمله موسسه معروف " مولر" در آلمان گذرانده‌اند. 

اصفهانیان، خط تولید " گراد آفرین" را تا سال 1383  گسترش داد به نحوی که  400 کارگر و تکنیسین، روزانه 300 دست کت‌وشلوار مردانه تولید می کردند. وی بعدها تعداد کارگران شرکت را  به 600 نفر رسانید تا ظرفیت دوخت‌ودوز 400 دست کت‌وشلوار در این کارخانه امکان پذیرشود. امروزه، آن‌گونه که مدیران گراد آفرین می‌گویند، فروش سالانه گراد، فراتر از 150 هزار دست کت‌وشلواراست که ازطریق افزایش شیفت کاری کارگران امکان‌پذیر شده است. 

گراد پس از‌ هاکوپیان، دومین تولیدکننده تمام صنعتی پوشاک درایران است که البته درمقایسه با ‌هاکوپیان، خط تولید و توان نرم‌افزاری و سخت‌افزاری مدرن‌تری نیز دارد. 

گراد: هر آنچه از طرح و رنگ بخواهید. 

شما به هر شکل و سایزی در گراد می‌گنجید!

گراد، سایزبندی محصولات خود را براساس متد موسسه مولرآلمان،   تنظیم کرده است بنابراین، نخستین تولیدکننده ایرانی است که برای 95 درصد مردان ایرانی در 9گروه سایزی، کت‌وشلوار تولید می‌کند. ادعای مدیران شرکت گراد آفرین این است که تولیدکننده رقیب آنها-هاکوپیان- براساس متد مولر، تنها در سه سایز کت‌وشلوار تولید می‌کند اما تعداد سایزهای گراد، سه برابر این تولیدکننده قدیمی‌و پرطرفدار است. بنابراین اگر خیلی چاق هستید یا خیلی کوتاه آفریده شده ‌اید یا در هرصورت، اندازه‌ای منحصربه‌فرد دارید، به‌طور قطع، کت‌وشلوار برازنده شما درمیان محصولات گراد موجود است !

گراد جامه ای  با نام های کهن- در جستجوی محبوبیت در عین اصالت
محصولات گراد، براساس نام‌های ایران باستان نامگذاری شده است به‌طور مثال، ایساتیس- نام قدیمی‌یزد- یا سورن- به معنی نیرومند- و کلاردر –نام رشته کوهی در استان چهارمحال بختیاری و نام‌هایی از این دست، بر کت‌وشلوارهای گراد حک شده است. هرچند نام‌های قدیمی‌ و کهن بر محصولات گراد گذاشته شده اما نکته مهم این است که تولیدات گراد، برای افراد 18 ساله تا 50ساله طراحی شده و همان گونه که اشاره شد، در 9 سایز به خریداران عرضه می‌شود. 

نانو گراد
در راستای ارتقای سطح کیفی و نزدیک شدن به استانداردهای روز دنیا این شرکت موفق به تولید پوشاک با خاصیت ضدلک، ضدآب، ضدحساسیت، ضدتعریق و آنتی‌باکتریال شده است. الیاف به کار رفته در این پوشاک نشأت گرفته از طبیعت است و با استفاده از آن، مصرف سرانه آب و پودرهای شوینده کاهش می‌یابد که این مساله افزایش عمر پوشاک را به همراه دارد. به جز کت‌وشلوارهای معروف به نانو گراد، دیگر پوشاک نانو، ازجمله جوراب‌های نانو در فروشگاه‌های گراد وجود دارد که نسبت به جوراب‌های معمولی، بوی بسیار کمتری دارد. 
 
برند  گراد در سایت رسمی شرکت، این گونه خود را معرفی می نماید:

راه گراد:ارتقا کیفیت زندگی از طریق تامین آراستگی جامعه

گراد برندی خوشنام و قابل اطمینان برای تمامی کسانی است که به آراستگی و پوشش خود می اندیشند. ما از قبل به نیازهای مشتریان خود توجه داریم و با نوآوری و بکارگیری فن آوری های نوین طراحی و تولید، جدیدترین پوشاک و محصولات مکمل مورد نیاز آنان را با برترین کیفیت و مناسب ترین قیمت ها و هماهنگ با شایسته ترین مدهای منتخب، در اختیار آنان قرار می دهیم. 

گراد، سازمانی تعالی خواه و استراتژی محور است که خلق ارزش و تامین رضایت مشتریان را از طریق ارائه محصولاتی با کیفیت برتر و هماهنگ با مدهای منتخب جستجو می کند و برای دستیابی به آن، از یک سو با ایجاد شرایط مطلوب کاری، فرصت لازم برای کسب مهارت ها و بروز شایستگی ها را برای کارکنانش فراهم می آورد و ارتقا کیفیت زندگی ایشان را از طریق تامین حقوق مادی و معنوی آنها جستجو می کند و از سویی دیگر روابطی پایدار با تأمین کنندگان را تعقیب می نماید. 

رعایت نظم، شایسته سالاری، احترام به کرامت انسانی و صداقت از جمله باورهای گراد در ایجاد محیطی مناسب برای پرورش و توسعه است، این درحالی است که احترام به محیط زیست را احترام به خود تلقی می کند و نسبت به وارثان آتی آن احساس مسؤولیت کرده، به قوانین و ارزش های فرهنگی و اجتماعی احترام گذاشته و از پتانسیل های آن به طور هوشمندانه استفاده می کند. 

تمامی افراد جامعه که به آراستگی خود اهمیت می‌دهند مشتریان امروز و فردای گراد هستند و برای دستیابی و توسعه مشتریانی پایدار، ضمن استفاده مستمر از فن آوری های نوین و علوم مدیریت، شایستگی های خود را در انعطاف پذیری، نوآوری هوشمندانه و کیفیت برتر محصولات جستجو می کند، « تا نشان گراد همواره مترادف با نوآوری، خوشنامی و اعتماد باشد. »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۴:۳۸
امین زندی